عبدالله ابن ابی السرح یکی از باسوادان عرب بود که خط بسیار زیبائی داشت؛ او پس از اینکه اسلام آورد، از سوی محمد در زمرهی کاتبان وحی قرار گرفت؛ به کسی که وحی بیان شده از سوی محمد را به عنوان سخنان الله مینوشت کاتب وحی میگفتند.
عبدالله ابن ابی سرح در ادعای وحی او شک نمود، دلیل این شک جملاتی بود که او هنگام نوشتن قرآن میگفت و محمد هم بیان میکرد که الله مانند همین سخنانی که تو گفتی بیان نموده است، تغییرات او را سخنان وحی میدانست و آن را میپذیرفت؛ معروفترین جملهای که عبدالله ابن ابی سرح بیان کرد "فتبارک الله احسن الخالقین " است که بخشی از قرآن گردید، محمد به این جمله علاقهای خاص داشت و حتی هنگام مشاهده بدن زیبای عروسش آن را بیان نمود؛ یا در برخی دیگر از آیات به محمد پیشنهاد تغییر را میداد و او هم میپذیرفت، از این دسته تغییرات، پیشنهاد "علیما حکیما" و "غفور رحیم" است که مورد پذیرش محمد قرار میگرفت، او که از عقلا و باسواردان زمان خویش بود با مشاهدهی این موضوع یقین حاصل نمود که این سخنان از الله نیست و اسلام را رها نمود؛ وی به مکه نزد قریش فرار کرد و گفت که اگر واقعا این سخنان بر محمد از سوی الله القا میگردد پس بر من هم القا شده، این ادعای او به گوش محمد هم رسید و در پاسخ از قول الله گفت:
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوْحِیَ إِلَیَّ وَلَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْءٌ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنَزلَ اللّهُ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلآئِكَةُ بَاسِطُواْ أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَكُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَكُنتُمْ عَنْ آیَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ (انعام/93) و چه کسی ستمكارتر از آن كسی است كه بر الله دروغ میبندد یا میگوید که بر من وحى شده در حالى كه چیزى بر او وحى نشده باشد و آن كسی که میگوید مانند آن چیزی که الله نازل کرد من نیز نازل خواهم کرد و اگر ستمكاران را در گردابهاى مرگ میدیدی كه فرشتگان (در حالی که) دستهایشان را باز کرده (میگویند) جانهایتان را بیرون کنید، امروز به خاطر آنچه که به ناحق بر الله میگفتید و خودبزرگ بینی میکردید به صورت خوارکنندهای شکنجه خواهی شد.
طبری در تفسیر همین آیه میگوید:
این آیه دربارهی عبدالله بن سعد بن ابی سرح نازل شد، او کاتب پیامبر بود و هنگامی که به او " عزیز حکیم" دیکته میشد او " غفور رحیم" را مینوشت، او تغییر میداد سپس آن را میخواند؛ وی از اسلام بازگشت و به قریش پیوست، و به آنان گفت که "عزیز حکیم" بر او نازل میشد و تغییرش میدادم وآنچه که مینوشتم را میخواندم. (1)
طبری در ادامه میگوید:
او برای پیامبر مینوشت و اگر به او "سمیعا علیما" دیکته میشد وی "علیما حکیما" را مینوشت و اگر پیامبر میگفت "علیما حکیما" او "سمیعا علیما" را مینوشت، پس شک کرد و کافر شد و گفت: اگر بر محمد وحی میشود بر من هم وحی میگردد، اگر الله بر او نازل میکند بر من هم مانند او نازل میکند، محمد گفت "سمیعا علیما" و من گفتم "علیما حکیما"؛ پس به مشرکین پیوست. (2)
منظور عبدالله بن ابی سرح میباشد او برای پیامبر وحی مینوشت سپس مرتد گردید و به مشرکین پیوست، موضوع این بود هنگامی که آیهی سوره مؤمنون " و لقد خلقنا الانسان من سلاله من طین" (شرح آیه و تناقضات آن با سایر آیات) نازل گردید، پیامبر او را خواست و به او دیکته کرد تا بنویسد، پس از اینکه تا " ثم انسأناه خلقا آخر" به پایان رسید، عبدالله ابن ابی سرح از شرح خلقت انسان به حیرت افتاد و گفت: "فتبارک الله احسن الخالقین (3)"، پس رسول الله (ص) گفت: این است همان چیزی که بر من نازل شد، پس عبدالله شک کرد و گفت: "اگر محمد صادق است پس بر من هم مانند او وحی میگردد و اگر دروغگوست پس من هم مانند آن چیزی که او میگوید گفتم؛ بنابراین او از اسلام مرتد گردید... و در ادامه میگوید "هنگامی که رسول الله مکه را فتح نمود و وارد آن شد، دستور به کشتن او و کشتن عبدالله بن خطل و مقیس بنسبابه را داد ولو اینکه آنان را پشت پرده خانه کعبه یافتید، او هم فرار میکند و به برادر شیریاش، عثمان ابن عفان پناه برد؛ عثمان او را پنهان نمود تا اینکه پس از آرامش مکه نزد رسول الله (ص) رسید و عثمان درخواست امان برای او از رسول الله را نمود، پس رسول الله مدت زیادی ساکت شد و گفت: بله؛ هنگامی که عثمان رفت، رسول الله (ص) گفت "من ساکت شدم تا یکی از شما گردنش را بزند، مردی از انصار گفت "پس چرا به من (با چشم) اشاره نکردی ای رسول الله؟ گفت: برای پیامبران شایسته نیست که چشم خیانتکار داشته باشند؛ ابوعمر گفت: عبدالله بن ابی سرح زمان فتح مکه مسلمان شد او از نجیبان و هوشمندان دارای کرامت از قریش بود... سپس عثمان در سال 25 هجری او را استاندار مصر نمود و در سال 27 هجری آفریقا را فتح نمود، وی پس از مرگ عثمان نه با علی بیعت نمود و نه با معاویه و پیش از اینکه مردم حول معاویه جمع شوند در سال 36 یا 36 هجری در آفریقا از دنیا رفت. (4)
بغوی که از مفسران بزرگ و به نام اسلامی است (او ایرانی و متولد بغ شهری میان هرات و مرو) نیر نظری مشابه قرطبی دارد (5)
در تفسیر المیزان جلد 7 صفحه 305 هم همین مضمون آمده است:
همانا عبدالله بن سعد بن ابی السرح برادر شیری عثمان ابن عفان بود که به مدینه قدم گذاشت و مسلمان شد، او خط بسیار زیبائی داشت؛ هنگامی که وحی نازل میشد، رسول الله به او دیکته میکرد، پس اگر رسول الله (ص) "والله سمیع بصیر" او "سمیع علیم" مینوشت و اگر میگفت "والله بما تعملون خبیر" بصیر مینوشت و میان "تاء" و "یاء" فرق میگذاشت و رسول الله (ص) گفت: او بینظیر است.
پس مرتد کافر شد و به مکه بازگشت و به قریش گفت: " سوگند به الله که محمد نمیداند آنچه که میگوید و من مانند آنچه که او میگوید، میگویم و او منکر آنچه که من گفتم نمیشود، من مانند آنچه که او نازل میکند، نازل میکنم؛ پس الله بر پیامبرش (ص) این آیه را نازل کرد " وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوْحِیَ إِلَیَّ وَلَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْءٌ...(انعام/93) (6)
دلایل بالا بهترین دلیل بر ساختگی و بودن قرآن و سادگی زیاد آن است؛ مسلمین همین سادگی بیش از حد آن را اعجاز میدانند.====================================
(1) نزلت فی عبد الله بن سعد بن أبی سرح كان كتب للنبی (ص) ، وكان فیما یملى "عزیز حكیم" فیكتب "غفور رحیم" فیغیره، ثم یقرأ علیه "كذا وكذا" لما حول فیقول "نعم ، سواء"؛ فرجع عن الاسلام و لحق بقریش و قال لهم لقد كان ینزل علیه " عزیز حكیم" فأحوله، ثم أقرأ ما كتبت.
(2) وكان یكتب للنبی (ص) فكان إذا املى علیه " سمیعا علیما " كتب هو " علیما حكیما " و اذا قال " علیما حكیما " كتب" سمیعا علیما " فشک و كفر، و قال: ان كان محمد یوحى الیه فقد اوحی إلی ، و ان كان الله ینزله فقد انزلت مثل ما انزل الله، قال محمد: " سمیعا علیما " فقلت أنا " علیما حكیما "؛ فلحق بالمشركین.
(3) ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ (مومنون/14) آنگاه نطفه را به صورت خون بسته و سپس خون بسته را به صورت گوشت پاره درآوردیم، و سپس گوشت پاره را استخواندار كردیم و آنگاه بر استخوانها پردهاى گوشت پوشاندیم، آنگاه آن را به صورت آفرینشى دیگر پدید آوردیم، بزرگا خداوندا كه بهترین آفرینندگان است. شرح ادعای مسلمین در اعجاز همین آیه
(4) و من اظلم ممن قال سأنزل، و المراد عبد الله بن أبی سرح الذی كان یكتب الوحی لرسول الله (ص)، ثم ارتد و لحق بالمشركین و سبب ذلک فیما ذكر المفسرون انه لما نزلت الایه التی فی المؤمنون "و لقد خلقنا الإنسان من سلالة من طین" دعاه النبی (ص) فاملاها علیه؛ فلما انتهى الى قوله ثم أنشأناه خلقا آخر، عجب عبد الله فی تفصیل خلق الإنسان فقال : فتبارك الله أحسن الخالقین؛ فقال رسول الله (ص): وهكذا انزلت علی فشک عبد الله حینئذ و قال: لئن كان محمد صادقا، لقد أوحی إلی كما أوحی إلیه ، و لئن كان كاذبا، لقد قلت كما قال؛ فارتد عن الاسلام و لحق بالمشركین. .. فلما دخل رسول الله (ص) مكه امر بقتله و قتل عبدالله بن خطل و مقیس بن صبابه و لو وجدوا تحت استار الكعبه ففر عبد الله بن ابی سرح الى عثمان رضی الله عنه ، و كان اخاه من الرضاعه، ارضعت مه عثمان فغیبه عثمان حتى اتى به رسول الله (ص) بعد ما اطمان اهل مكه فاستامنه له فصمت رسول الله (ص) صمت طویلا ثم قال "نعم . فلما انصرف عثمان قال رسول الله (ص) : ما صمت الا لیقوم الیه بعضكم فیضرب عنقه . قال رجل من الانصار "فهلا اومات الی یا رسول الله ؟ فقال :ان النبی لا ینبغی ان تكون له خائنه الاعین . قال ابو عمر "و اسلم عبد الله بن سعد بن ابی سرح ایام الفتح فحسن اسلامه ، و لم یظهر منه ما ینكر علیه بعد ذلک و هو احد النجباء العقلاء الكرماء من قریش و فارس بنی عامر بن لوی المعدود فیهم ، ثم ولاه عثمان بعد ذلک مصر سنه خمس وعشرین و فتح على یدیه افریقیه سنه سبع وعشرین و غزا منها الاساود من ارض النوبه سنة احدى و ثلاثین ، و هو هادنهم الهدنه الباقیه الى الیوم و غزا الصواری من ارض الروم سنه اربع و ثلاثین فلما رجع من وفاداته منعه ابن ابی حذیفه من دخول الفسطاط، فمضى الى عسقلان فاقام فیها حتى قتل عثمان و قیل بل اقام بالرمله حتى مات فارا من الفتنه و دعا ربه فقال : اللهم اجعل خاتمه عملی صلاه الصبح فتوضأ ثم صلى فقرا فی الرکعه الاولى بام القرآن والعادیات وفی الثانیه بام القرآن و سوره ثم سلم عن یمینه ثم ذهب یسلم عن یساره فقبض الله روحه . ذكر ذلک كله یزید بن ابی حبیب و غیره و لم یبایع لعلی و لا لمعاویه و كانت وفاته قبل اجتماع الناس على معاویه و قیل انه توفی بافریقیه . والصحیح انه توفی بعسقلان سنة ست او سبع و ثلاثین و قیل سنه ست و ثلاثین .
(5) نزلت فی عبد الله بن سعد بن أبی سرح و كان قد اسلم و كان یكتب للنبی (ص) و كان اذ املى علیه "سمیعا بصیرا" كتب علیما حكیما ، وإذا قال : علیما حكیما ، كتب" غفورا رحیما"، فلما نزلت " ولقد خلقنا الإنسان من سلالة من طین " املاها علیه رسول الله (ص) فعجب عبد الله من تفصیل خلق الإنسان ، فقال : تبارك الله أحسن الخالقین ، فقال النبی (ص) : اكتبها فهكذا نزلت ، فشک عبد الله و قال " لئن كان محمد صادقا فقد اوحی الی كما أوحی الیه ، فارتد عن الاسلام و لحق بالمشركین.
(6) ان عبد الله بن سعد بن ابی السرح، كان اخا لعثمان من الرضاعه؛ قدم الى المدینه و اسلم و كان له خط حسن، و كان اذا نزل الوحی على رسول الله (ص): دعاه لیكتب ما نزل علیه فكان اذا قال له رسول الله (ص) "والله سمیع بصیر یكتب سمیع علیم"، و اذا قال" و الله بما تعملون خبیر" یكتب بصیر وكان یفرق بین التاء والیاء، و كان رسول الله(ص) یقول: هو واحد.
فارتد كافرا و رجع مكه و قال لقریش" و الله ما یدرى محمد ما یقول أنا أقول مثل ما یقول فلا ینكرعلى ذلک فانا انزل مثل ما انزل الله فانزل الله على نبیه (ص) فی ذلک، " وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوْحِیَ إِلَیَّ وَلَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْءٌ...(انعام/93)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر