اسلام برده داری را تأیید میکند و بین بردگان مسلمان و سایرین تفاوت قائل است
مجوز استفاده از بدن کنیز در اسلام به نقل از قرآن و منابع معتبر اسلامی که انسان از بیانشان شرم دارد.
اسلام ادعا دارد که هدف از آمدن این دین، اجرای عدالت خداوند است؛ بخوانید از ستمی که این دین در طول تاریخ به انسانیت روا داشته است، موضوعی که هیچ آخوند و ملائی به ما نگفته و نخواهد گفت؛ تناقضات قرآن و فقه اسلامی در این باره زیاد است، از یک سو خطاب به بشریت میگوید:
یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ(حجرات/13) ای مردم، همانا ما شما را از یك مرد و زن آفریدیم و بصورت گروهها و قبیلهها قرار دادیم تا یكدیگر را بشناسید (بدانید) که گرامیترین شما نزد الله با تقواترین شماست، همانا الله دانا و خبیر است.
این آیه گرچه در ابتدا انسانیت را مورد خطاب قرار میدهد ولی در آخر هم میگوید که انسان با تقوا نزد من(الله) از بقیه بهتر است و یا این آیه بیان مینماید که همهی مؤمنین با هم برادر هستند:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (حجرات/10) مؤ منان با هم برادر هستند، بنابراین میان دو برادر خود صلح برقرار کنید و پرهیزگاری الله را پیشه كنید تا مورد رحمت قرار بگیرید.
آیا رفتار و دستورات این دین مبین این است که شرط برتری کسی نزد الله تنها تقواست؟ آیا اسلام همهی مسلمین را برادر میداند؟
این دین معتقد است انسانهای خریداری یا به اسارت گرفته شده از خویش هیچ ارادهای ندارند ولو اینکه ادعای برابری الله به شرط اسلام آوردن و پذیرش این دین را بپذیرند؛ زیرا از نظر اسلام، انسان برده از جایگاه پائینتری نزد الله برخوردار است، در اینجا دلایل این ادعا را مورد بررسی قرار میدهیم:
الله انسانهای برده را با بت مقایسه مینماید:
قرآن برای تبین فرق بین بت و الله این دو را با بردگان و صاحبانشان مقایسه مینماید و میگوید: همانگونه که برده از خود هیچ اختیاری ندارد و تابع ارباب خویش است، بتها نیز چنین هستند و تابع ارباب خویش یعنی الله میباشند!:
وَیَعْبدُونَ مِن دونِ اللّه ما لاَ یَمْلكُ لهُمْ رِزقًا مِّنَ السَّماوَاتِ والأَرضِ شَیئا وَلا یَسْتَطیعُونَ (نحل/74) و به جاى الله چیزهائى را مورد پرستش قرار میدهند كه نه به آنها در آسمانها و زمین روزی میدهند و نه توانائیاش را دارند.
و در ادامه بیان مینماید که در برابر الله مثال نزنید، زیرا او بهتر از شما مثال زدن بلد است:
فَلاَ تَضْرِبُواْ لِلّهِ الأَمْثَالَ إِنَّ اللّهَ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (نحل/74) پس برای الله مثال نزنید که او میداند و شما نمیدانید.
و این هم مثال الله و تحقیر بردگان و کنیزان(مملوک به کنیز و برده گفته میشوند که در اختیار صاحب خویش باشند):
ضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا عَبْدًا مَّمْلُوكًا لاَّ یَقْدِرُ عَلَى شَیْءٍ وَمَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ یُنفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْ یَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ (نحل/75) الله مثال "برده و کنیزی" را میزند که توانا بر انجام هیچ کاری نیست با کسی که ما به او روزی نیکی دادهایم (ارباب) و او از آن (روزی) پنهانی و آشكار انفاق مىكند، آیا برابر هستند؟ سپاسگزاری مخصوص الله است بلكه بیشتر آنها نمىدانند.(1) اسلام به مردانی که به دلیل مشکلات مالی و فشار شهوانی مایل هستند با کنیزان مسلمان ازدواج نمایند این مجوز را داده است، اما به آنان توصیه نموده که اگر شکیبائی پیشه کنند و با اینگونه انسانها ازدواج ننمایند برای آنها بهتر است:
وَمَن لَّمْ یَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلًا أَن یَنكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مِّا مَلَكَتْ أَیْمَانُكُم مِّن فَتَیَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِكُمْ بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَانكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَأَن تَصْبِرُواْ خَیْرٌ لَّكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (نساء/25) و آنها كه توانایی ازدواج با زنان (آزاد) پاكدامن با ایمان ندارند میتوانند با زنان پاكدامن از بردگانی با ایمان كه در اختیار دارید ازدواج كنند، خدا آگاه به ایمان شماست، و همگی اعضای یك پیكرید، و آنها را به اجازه صاحبان آنان ازدواج نمایید و مهر آنها را به خودشان بدهید، مشروط بر اینكه پاكدامن باشند نه مرتكب زنا بطور آشكار شوند و نه دوست پنهانی بگیرند، و در صورتی كه محصنه باشند و مرتكب عمل منافی عفت شوند نصف مجازات زنان آزاد را خواهند داشت، این اجازه (ازدواج با كنیزان) برای آنها است كه (از نظر غریزه جنسی) شدیدا در زحمت باشند و اگر خودداری كنید (از ازدواج با آنان) برای شما بهتر است و خداوند آمرزنده و مهربان است. (ترجمه از مکارم)
حر عاملی در وسائل الشیعه در مورد همین آیه میگوید که اگر ازدواج بدون اجازهی ارباب صورت گیرد مانند زناست.(2)
در مورد ازدواج مرد آزاد با کنیز پارادوکس آشکاری در دستورات فقهی اسلام وجود دارد:
پرسش اینکه اگر مردی مسلمان برده باشد و بخواهد با کنیزی که متعلق به همان اربابی است که برده هم به او تعلق دارد ازدواج کند، حکم این ازدواج چگونه است؟
از نظر اسلام ارباب هرگاه که خواست میتواند این دو را از هم جدا نماید، خود با کنیز آمیزش کند و بعد از استبراء(اطمینان از عدم حاملگی کنیز) او را تحویل برده دهد، همچنین از نظر این دین برده هرگز نمیتواند کنیز خویش را طلاق دهد، زیرا در این حالت طلاق به دست او نیست، مگر اینکه زن (کنیز) متعلق به یک مرد و مرد(برده) هم متعلق به مردی دیگر باشند؛ "حر عاملی" در کتاب "الطلاق" باب 43، پنج حدیث را در این مورد بیان مینماید.(3)
همچنین خواندن نظرات شهید اول که بزرگترین فقیه شیعه میباشد جالب است.
حالت جالب دیگری که باز پارادکس فقه اسلامی است نیز وجود دارد و آن اینکه اگر زنی آزاد و مسلمان بخواهد با مردی که برده است ازدواج نماید، طلاق در اینجا نه به دست مرد که به دست زن میباشد.(4)
آیهی پیش از آیهی بالا به روشنی مجوز تجاوز جنسی به زنان شوهردار غیر مسلمان را میدهد.
مسلمان میتواند فرج(واژن) کنیزش را در اختیار برادرش قرار دهد:
حر عاملی در کتاب وسائل الشیعه میگوید که اگر برادر مسلمانی دارای کنیز باشد، او میتواند فرج (واژن) کنیز خود را در اختیار برادرش قرار دهد(وسائل الشیعه/حدیث شماره 26702)، او در این حدیث چنین استدلال میکند که اگر این برادر در فروش کنیز حق داشته باشد در فرج او هم سهیم است؛ البته در احادیث ماقبل و بعد از این حدیث هم به روشنی چنین اجازهای را به برادر داده است.(5)
شیخ طوسی پا را از این فراتر گذاشته در تهذیب الاحکام جلد 7 صفحه 241 در مورد حکم اینکه آیا برادر میتواند فرج کنیزش را در اختیاز برادر قرار دهد؛ میگوید: آنچه از کنیز برای او حلال است برای برادرش هم حلال و برای پدرشان هم حلال است.(6)
علامه حر عاملی در وسائل الشیعه جلد 21 صفحه 134 و شیخ کلینی در الکافی جلد 5 صفحه 469 احادیث متعدد شرم آوری را در این زمینه آوردهاند
تمام این احادیث شرم آور در وسائل الشیعه جلد 14 صفحه 532 تا 536 به صورت مفصل وجود دارد.
حتی مادر هم میتواند واژن کنیزش را در اختیار پسرش و هر کسی که بخواهد بگذارد و از او پول بگیرد.
شیخ طوسی در تهذیب الاحکام جلد 7 صفحه 242 از قول امام صادق میگوید: مادر هم میتواند واژن کنیزش را در اختیار پسرش بگذارد و اگر هم بابت این کار پولی دریافت کرد ایرادی نیست و در همین کتاب گفته شده که اسماعیل بن یزیع از امام علی پرسید " اگر زنی کنیزش را بر من حلال کرد، حکمش چیست، فرمود: (فرجش) مال توست.(7)" همین احادیث در جامع الحادیث شیعه نوشته آیت الله العظمی بروجردی جلد 21 صفحه 149 و 150 نیز با همین مضمون آمده است.
اسلام (در اینجا شیعه) وقاحت را بدانجا میبرد که میگوید صاحب کنیز میتواند واژن او را در معرض دید قرار دهد.(8)
در منابع اهل سنت نیز مانند تشیع به این امر اشاره شده است:
ابن حجر عسقلانی در "فتح الباری" که "شرح صحیح بخاری" است در تفسیر آیهی "24 نساء" میگوید: اگر کسی زن و مرد مملوکی را خرید که با هم زن و شوهر باشند، به مجرد این خرید این ازدواج فسخ میگردد و اختیار این دو در دست ارباب است؛ البته در صحیح بخاری گفته شده که اگر کسی کنیزی را خرید که خود دارای شوهر است، طلاق این دو به دست خریدار میباشد.(9)
طبری در تفسیر "آیهی 25 سورهی نساء" و در مورد جملهی "و ان تصبروا خیر لكم..." خطاب به مسلمانان میگوید منظور این است که اگر با کنیز ازدواج نکنید برای شما بهتر است.(10)
این احادیث اسلامی به قدری شرم آور و مایه ننگ بشریت هستند که نیازی به شرح اضافه نمیبینم:
به ابی عبدالله (در اینجا منظور امام صادق است) گفتم: مردی واژن کنیزکش را برای برادرش حلال میکند (حکمش چیست؟)، گفت: برای او حلال است، گفتم: اگر از او فرزندی بوجود آمد (حکمش چیست)؟ گفت: آن فرزند متعلق به صاحب کنیزک است مگر اینکه با صاحب کنیزش هنگامی که بر او حلال کرده شد شرط کند که اگر فرزندی پدید آمد آزاد باشد.( تهذیب الاحکام شیخ طوسی/جلد 7 / صفحه 246) (11)
حتی صاحب کنیز میتواند واژن کنیزش را برای فروش در معرض دید دیگران قرار دهد:
از ابا عبدالله در مورد لخت کردن واژن (برای فروش) پرسیده شد؛ گفت: ایرادی ندارد، گفتم: اگر از او صاحب فرزند شد؟ گفت: متعلق به صاحب کنیز است مگر اینکه قبلا شرط گذاشته باشند. ( تهذیب الاحکام شیخ طوسی / جلد 7 / صفحه 246 و بحار الانوار جلد 100 صفحه 326) (12)
حتی میتواند بخشهای خاصی از بدنش را بفروشد، مثلا بگوید که تو تنها میتوانی او را ببوسی و اگر واژنش را فروخت بدان معناست که کل بدنش را فروخته است:
ابا عبدالله (ع) گفت: اگر مردی تنها بوسه بر کنیزش را بر دیگری حلال کرد، برای او چیز دیگر حلال نیست و اگر همه چیز غیر از واژنش را حلال کرد برای او چیز دیگرش (واژن) حلال نیست و اگر واژن را حلال کرد همه چیز حلال میشود ( تهذیب الاحکام شیخ طوسی/جلد 7 / صفحه 245) (13)
در همین کتاب یعنی الکافی شیخ کلینی از قول یکی از شیعیان گفته که از امام صادق پرسیدم زنم کنیزکش را بر من حلال کرد، گفت: او را بکن. (الکافی شیخ کلینی/ جلد 5 / صفحه 468) (16) و همچنین از قول معصوم گفته که زن میتواند واژن کنیزش را برای پسرش حلال کند. (17)
اگر در احادیث بالا دقت فرمائید روایات مجوز فروش بدن کنیز همه از قول یکی از امامان دوازده گانه مذهب تشیع بیان شده، برای رعایت اعتدال، بسیاری از منابع اهل سنت نیز گشتم ولی احادیثی در این زمینه را نیافتم، بنا به تذکر یکی از دوستان، در اینجا آیهای که بر طبق آن قرآن ظاهرا از فروش بدن کنیز در صورت نارضایتی منع کرده، اشاره مینمایم:
وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى یُغْنِیَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَیْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْرًا وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاكُمْ وَلَا تُكْرِهُوا فَتَیَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاء إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَن یُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (نور/33) و كسانى كه ارتباط جنسی را نمییابند باید دامنشان را نگه دارند تا این که الله آنان را از بخشش بىنیاز گرداند و از بردگانتان كسانى كه میخواهند با نوشتن قرارداد خود را آزاد نمایند اگر میدانید که آنان اینکاره هستند (توانائی مالی دارند) بنویسید و از همان دارائی كه الله به شما داده است به آنان بدهید و دختران جوانتان (منظور کنیزانتان) را اگر تمایل به پاکدامنی دارند برای جستن کالای دنیا وادار به تن فروشی نکنید و هر كس که آنان را به زور وادار كند همانا الله پس از واردار نمودنشان بخشنده و مهربان است (حد زنا در ایشان جاری نمیکند).
در این آیه نهی به تن فروشی را تنها شامل دختران جوان کنیز نموده؛ اگر منظور کل کنیزان صرفنظر از سنشان بود باید از لفظ ملکت ایمانکم و یا امائکم استفاده میشد، همین موضوع یعنی اشاره به دختران و یا پسران جوان کنیز و برده با عنوان فتا (مذکر) و فتاة (مؤنث و جمعش فتیات است) در اشاره به یوسف نیز آمده است:
وَقَالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدِینَةِ امْرَأَةُ الْعَزِیزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَّفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ(یوسف/30) گروهی از زنان شهر گفتند كه همسر عزیزجوانش (غلامش را) بسوی خود دعوت میكند و عشق این جوان در اعماق قلبش نفوذ كرده، ما او را در گمراهی آشكار میبینیم! (ترجمه از مکارم)
در آیه پیش از این آیه در اشاره به کنیز از واژه اماء استفاده شده:
اسلام ادعا دارد که هدف از آمدن این دین، اجرای عدالت خداوند است؛ بخوانید از ستمی که این دین در طول تاریخ به انسانیت روا داشته است، موضوعی که هیچ آخوند و ملائی به ما نگفته و نخواهد گفت؛ تناقضات قرآن و فقه اسلامی در این باره زیاد است، از یک سو خطاب به بشریت میگوید:
یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ(حجرات/13) ای مردم، همانا ما شما را از یك مرد و زن آفریدیم و بصورت گروهها و قبیلهها قرار دادیم تا یكدیگر را بشناسید (بدانید) که گرامیترین شما نزد الله با تقواترین شماست، همانا الله دانا و خبیر است.
این آیه گرچه در ابتدا انسانیت را مورد خطاب قرار میدهد ولی در آخر هم میگوید که انسان با تقوا نزد من(الله) از بقیه بهتر است و یا این آیه بیان مینماید که همهی مؤمنین با هم برادر هستند:
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْكُمْ وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ (حجرات/10) مؤ منان با هم برادر هستند، بنابراین میان دو برادر خود صلح برقرار کنید و پرهیزگاری الله را پیشه كنید تا مورد رحمت قرار بگیرید.
آیا رفتار و دستورات این دین مبین این است که شرط برتری کسی نزد الله تنها تقواست؟ آیا اسلام همهی مسلمین را برادر میداند؟
این دین معتقد است انسانهای خریداری یا به اسارت گرفته شده از خویش هیچ ارادهای ندارند ولو اینکه ادعای برابری الله به شرط اسلام آوردن و پذیرش این دین را بپذیرند؛ زیرا از نظر اسلام، انسان برده از جایگاه پائینتری نزد الله برخوردار است، در اینجا دلایل این ادعا را مورد بررسی قرار میدهیم:
الله انسانهای برده را با بت مقایسه مینماید:
قرآن برای تبین فرق بین بت و الله این دو را با بردگان و صاحبانشان مقایسه مینماید و میگوید: همانگونه که برده از خود هیچ اختیاری ندارد و تابع ارباب خویش است، بتها نیز چنین هستند و تابع ارباب خویش یعنی الله میباشند!:
وَیَعْبدُونَ مِن دونِ اللّه ما لاَ یَمْلكُ لهُمْ رِزقًا مِّنَ السَّماوَاتِ والأَرضِ شَیئا وَلا یَسْتَطیعُونَ (نحل/74) و به جاى الله چیزهائى را مورد پرستش قرار میدهند كه نه به آنها در آسمانها و زمین روزی میدهند و نه توانائیاش را دارند.
و در ادامه بیان مینماید که در برابر الله مثال نزنید، زیرا او بهتر از شما مثال زدن بلد است:
فَلاَ تَضْرِبُواْ لِلّهِ الأَمْثَالَ إِنَّ اللّهَ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ (نحل/74) پس برای الله مثال نزنید که او میداند و شما نمیدانید.
و این هم مثال الله و تحقیر بردگان و کنیزان(مملوک به کنیز و برده گفته میشوند که در اختیار صاحب خویش باشند):
ضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا عَبْدًا مَّمْلُوكًا لاَّ یَقْدِرُ عَلَى شَیْءٍ وَمَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ یُنفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا هَلْ یَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ (نحل/75) الله مثال "برده و کنیزی" را میزند که توانا بر انجام هیچ کاری نیست با کسی که ما به او روزی نیکی دادهایم (ارباب) و او از آن (روزی) پنهانی و آشكار انفاق مىكند، آیا برابر هستند؟ سپاسگزاری مخصوص الله است بلكه بیشتر آنها نمىدانند.(1) اسلام به مردانی که به دلیل مشکلات مالی و فشار شهوانی مایل هستند با کنیزان مسلمان ازدواج نمایند این مجوز را داده است، اما به آنان توصیه نموده که اگر شکیبائی پیشه کنند و با اینگونه انسانها ازدواج ننمایند برای آنها بهتر است:
وَمَن لَّمْ یَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلًا أَن یَنكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مِّا مَلَكَتْ أَیْمَانُكُم مِّن فَتَیَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ وَاللّهُ أَعْلَمُ بِإِیمَانِكُمْ بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَانكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَیْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ فَإِذَا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَیْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَیْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ مِنَ الْعَذَابِ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِیَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَأَن تَصْبِرُواْ خَیْرٌ لَّكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (نساء/25) و آنها كه توانایی ازدواج با زنان (آزاد) پاكدامن با ایمان ندارند میتوانند با زنان پاكدامن از بردگانی با ایمان كه در اختیار دارید ازدواج كنند، خدا آگاه به ایمان شماست، و همگی اعضای یك پیكرید، و آنها را به اجازه صاحبان آنان ازدواج نمایید و مهر آنها را به خودشان بدهید، مشروط بر اینكه پاكدامن باشند نه مرتكب زنا بطور آشكار شوند و نه دوست پنهانی بگیرند، و در صورتی كه محصنه باشند و مرتكب عمل منافی عفت شوند نصف مجازات زنان آزاد را خواهند داشت، این اجازه (ازدواج با كنیزان) برای آنها است كه (از نظر غریزه جنسی) شدیدا در زحمت باشند و اگر خودداری كنید (از ازدواج با آنان) برای شما بهتر است و خداوند آمرزنده و مهربان است. (ترجمه از مکارم)
حر عاملی در وسائل الشیعه در مورد همین آیه میگوید که اگر ازدواج بدون اجازهی ارباب صورت گیرد مانند زناست.(2)
در مورد ازدواج مرد آزاد با کنیز پارادوکس آشکاری در دستورات فقهی اسلام وجود دارد:
پرسش اینکه اگر مردی مسلمان برده باشد و بخواهد با کنیزی که متعلق به همان اربابی است که برده هم به او تعلق دارد ازدواج کند، حکم این ازدواج چگونه است؟
از نظر اسلام ارباب هرگاه که خواست میتواند این دو را از هم جدا نماید، خود با کنیز آمیزش کند و بعد از استبراء(اطمینان از عدم حاملگی کنیز) او را تحویل برده دهد، همچنین از نظر این دین برده هرگز نمیتواند کنیز خویش را طلاق دهد، زیرا در این حالت طلاق به دست او نیست، مگر اینکه زن (کنیز) متعلق به یک مرد و مرد(برده) هم متعلق به مردی دیگر باشند؛ "حر عاملی" در کتاب "الطلاق" باب 43، پنج حدیث را در این مورد بیان مینماید.(3)
همچنین خواندن نظرات شهید اول که بزرگترین فقیه شیعه میباشد جالب است.
حالت جالب دیگری که باز پارادکس فقه اسلامی است نیز وجود دارد و آن اینکه اگر زنی آزاد و مسلمان بخواهد با مردی که برده است ازدواج نماید، طلاق در اینجا نه به دست مرد که به دست زن میباشد.(4)
آیهی پیش از آیهی بالا به روشنی مجوز تجاوز جنسی به زنان شوهردار غیر مسلمان را میدهد.
مسلمان میتواند فرج(واژن) کنیزش را در اختیار برادرش قرار دهد:
حر عاملی در کتاب وسائل الشیعه میگوید که اگر برادر مسلمانی دارای کنیز باشد، او میتواند فرج (واژن) کنیز خود را در اختیار برادرش قرار دهد(وسائل الشیعه/حدیث شماره 26702)، او در این حدیث چنین استدلال میکند که اگر این برادر در فروش کنیز حق داشته باشد در فرج او هم سهیم است؛ البته در احادیث ماقبل و بعد از این حدیث هم به روشنی چنین اجازهای را به برادر داده است.(5)
شیخ طوسی پا را از این فراتر گذاشته در تهذیب الاحکام جلد 7 صفحه 241 در مورد حکم اینکه آیا برادر میتواند فرج کنیزش را در اختیاز برادر قرار دهد؛ میگوید: آنچه از کنیز برای او حلال است برای برادرش هم حلال و برای پدرشان هم حلال است.(6)
علامه حر عاملی در وسائل الشیعه جلد 21 صفحه 134 و شیخ کلینی در الکافی جلد 5 صفحه 469 احادیث متعدد شرم آوری را در این زمینه آوردهاند
تمام این احادیث شرم آور در وسائل الشیعه جلد 14 صفحه 532 تا 536 به صورت مفصل وجود دارد.
حتی مادر هم میتواند واژن کنیزش را در اختیار پسرش و هر کسی که بخواهد بگذارد و از او پول بگیرد.
شیخ طوسی در تهذیب الاحکام جلد 7 صفحه 242 از قول امام صادق میگوید: مادر هم میتواند واژن کنیزش را در اختیار پسرش بگذارد و اگر هم بابت این کار پولی دریافت کرد ایرادی نیست و در همین کتاب گفته شده که اسماعیل بن یزیع از امام علی پرسید " اگر زنی کنیزش را بر من حلال کرد، حکمش چیست، فرمود: (فرجش) مال توست.(7)" همین احادیث در جامع الحادیث شیعه نوشته آیت الله العظمی بروجردی جلد 21 صفحه 149 و 150 نیز با همین مضمون آمده است.
اسلام (در اینجا شیعه) وقاحت را بدانجا میبرد که میگوید صاحب کنیز میتواند واژن او را در معرض دید قرار دهد.(8)
در منابع اهل سنت نیز مانند تشیع به این امر اشاره شده است:
ابن حجر عسقلانی در "فتح الباری" که "شرح صحیح بخاری" است در تفسیر آیهی "24 نساء" میگوید: اگر کسی زن و مرد مملوکی را خرید که با هم زن و شوهر باشند، به مجرد این خرید این ازدواج فسخ میگردد و اختیار این دو در دست ارباب است؛ البته در صحیح بخاری گفته شده که اگر کسی کنیزی را خرید که خود دارای شوهر است، طلاق این دو به دست خریدار میباشد.(9)
طبری در تفسیر "آیهی 25 سورهی نساء" و در مورد جملهی "و ان تصبروا خیر لكم..." خطاب به مسلمانان میگوید منظور این است که اگر با کنیز ازدواج نکنید برای شما بهتر است.(10)
این احادیث اسلامی به قدری شرم آور و مایه ننگ بشریت هستند که نیازی به شرح اضافه نمیبینم:
به ابی عبدالله (در اینجا منظور امام صادق است) گفتم: مردی واژن کنیزکش را برای برادرش حلال میکند (حکمش چیست؟)، گفت: برای او حلال است، گفتم: اگر از او فرزندی بوجود آمد (حکمش چیست)؟ گفت: آن فرزند متعلق به صاحب کنیزک است مگر اینکه با صاحب کنیزش هنگامی که بر او حلال کرده شد شرط کند که اگر فرزندی پدید آمد آزاد باشد.( تهذیب الاحکام شیخ طوسی/جلد 7 / صفحه 246) (11)
حتی صاحب کنیز میتواند واژن کنیزش را برای فروش در معرض دید دیگران قرار دهد:
از ابا عبدالله در مورد لخت کردن واژن (برای فروش) پرسیده شد؛ گفت: ایرادی ندارد، گفتم: اگر از او صاحب فرزند شد؟ گفت: متعلق به صاحب کنیز است مگر اینکه قبلا شرط گذاشته باشند. ( تهذیب الاحکام شیخ طوسی / جلد 7 / صفحه 246 و بحار الانوار جلد 100 صفحه 326) (12)
حتی میتواند بخشهای خاصی از بدنش را بفروشد، مثلا بگوید که تو تنها میتوانی او را ببوسی و اگر واژنش را فروخت بدان معناست که کل بدنش را فروخته است:
ابا عبدالله (ع) گفت: اگر مردی تنها بوسه بر کنیزش را بر دیگری حلال کرد، برای او چیز دیگر حلال نیست و اگر همه چیز غیر از واژنش را حلال کرد برای او چیز دیگرش (واژن) حلال نیست و اگر واژن را حلال کرد همه چیز حلال میشود ( تهذیب الاحکام شیخ طوسی/جلد 7 / صفحه 245) (13)
در همین کتاب یعنی الکافی شیخ کلینی از قول یکی از شیعیان گفته که از امام صادق پرسیدم زنم کنیزکش را بر من حلال کرد، گفت: او را بکن. (الکافی شیخ کلینی/ جلد 5 / صفحه 468) (16) و همچنین از قول معصوم گفته که زن میتواند واژن کنیزش را برای پسرش حلال کند. (17)
اگر در احادیث بالا دقت فرمائید روایات مجوز فروش بدن کنیز همه از قول یکی از امامان دوازده گانه مذهب تشیع بیان شده، برای رعایت اعتدال، بسیاری از منابع اهل سنت نیز گشتم ولی احادیثی در این زمینه را نیافتم، بنا به تذکر یکی از دوستان، در اینجا آیهای که بر طبق آن قرآن ظاهرا از فروش بدن کنیز در صورت نارضایتی منع کرده، اشاره مینمایم:
وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى یُغْنِیَهُمْ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَالَّذِینَ یَبْتَغُونَ الْكِتَابَ مِمَّا مَلَكَتْ أَیْمَانُكُمْ فَكَاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِیهِمْ خَیْرًا وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاكُمْ وَلَا تُكْرِهُوا فَتَیَاتِكُمْ عَلَى الْبِغَاء إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا لِّتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَمَن یُكْرِههُّنَّ فَإِنَّ اللَّهَ مِن بَعْدِ إِكْرَاهِهِنَّ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (نور/33) و كسانى كه ارتباط جنسی را نمییابند باید دامنشان را نگه دارند تا این که الله آنان را از بخشش بىنیاز گرداند و از بردگانتان كسانى كه میخواهند با نوشتن قرارداد خود را آزاد نمایند اگر میدانید که آنان اینکاره هستند (توانائی مالی دارند) بنویسید و از همان دارائی كه الله به شما داده است به آنان بدهید و دختران جوانتان (منظور کنیزانتان) را اگر تمایل به پاکدامنی دارند برای جستن کالای دنیا وادار به تن فروشی نکنید و هر كس که آنان را به زور وادار كند همانا الله پس از واردار نمودنشان بخشنده و مهربان است (حد زنا در ایشان جاری نمیکند).
در این آیه نهی به تن فروشی را تنها شامل دختران جوان کنیز نموده؛ اگر منظور کل کنیزان صرفنظر از سنشان بود باید از لفظ ملکت ایمانکم و یا امائکم استفاده میشد، همین موضوع یعنی اشاره به دختران و یا پسران جوان کنیز و برده با عنوان فتا (مذکر) و فتاة (مؤنث و جمعش فتیات است) در اشاره به یوسف نیز آمده است:
وَقَالَ نِسْوَةٌ فِی الْمَدِینَةِ امْرَأَةُ الْعَزِیزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَّفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا إِنَّا لَنَرَاهَا فِی ضَلاَلٍ مُّبِینٍ(یوسف/30) گروهی از زنان شهر گفتند كه همسر عزیزجوانش (غلامش را) بسوی خود دعوت میكند و عشق این جوان در اعماق قلبش نفوذ كرده، ما او را در گمراهی آشكار میبینیم! (ترجمه از مکارم)
در آیه پیش از این آیه در اشاره به کنیز از واژه اماء استفاده شده:
وَأَنكِحُوا الْأَیَامَى مِنكُمْ وَالصَّالِحِینَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِن یَكُونُوا فُقَرَاء یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ (نور/32) مردان و زنان بیهمسر را همسر دهید و همچنین غلامان و كنیزان صالح و درستكارتان را، اگر فقیر و تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خود بینیاز میسازد، خداوند واسع و آگاه است. (ترجمه از مکارم)
فرض که منظور کل کنیزان باشد، پس:
فرض که منظور کل کنیزان باشد، پس:
در نور/33 برای صاحبان کنیزان در صورت فروش بدن کنیزشان، مجازاتی را در نظر نگرفته و تنها بخششی که از سوی قرآن مشاهده مینمائیم، مجازات نکردن کنیزان است؛ در همین آیه قرآن از نهی به وادار نمودن کنیزان جهت تن فروشی سخن گفته و این بدان معناست که در صورت رضایت ارباب و کنیز، مانعی ندارد؛ زیرا قرآن در این باره سکوت نموده است.
البته از معنی فتاة چنین بر میآید که منظور درختران جوانتان است.
البته از معنی فتاة چنین بر میآید که منظور درختران جوانتان است.
============================================================
پاورقی:
(1) ترجمهی همین آیات به نقل از تفسیر المیزان:
مشرکین بجاى خدا معبودهائی را مىپرستند که براى آنها هیچ روزی بلکه هیچ چیزى از آسمانها و زمین در اختیار ندارند و نمىتوانند آن را در اختیار داشته باشند. ( 73 )
پس خدا را با پدیدهها نسنجید و مانند او نسازید و او را به صفتهای آنان توصیف نکنید که خدا خود آگاه است ولى شما از ذات او بىخبر هستید. ( 74 )
خداوند بردهی زرخریدى را مَثل زده است که نه مالک خویش است و نه از دنیا مالی و ثروتى دارد و نه مىتواند در مالى تصرف کند، در برابر کسى که ما به او از جانب خود روزی نیکو دادهایم و او آزادانه در نهان وآشکار از آن انفاق مىکند، آیا آنها برابر هستند؟ پس چگونه خدا را با معبودهایشان برابر مىدانند؟ ستایش همه از آن خداست، چرا که خوبىها همه از سوی اوست اما بیشتر مردم این حقیقت را نمىدانند. ( 75 )
خداوند دو مرد را نیز مثال زده است که یکى از آن دو گُنگ و قدرت تفهیم و تفهُم ندارد و سربار اربابش است او را به هر جا روانه کند سودى به دست نمىآورد....
(2) .... سالت ابا عبدالله عن الامه تزوج بغیر اذن اهلها؟ قال: یحرم ذلک علیها و هو الزنا.
29- باب تحریم تزویج الامه بغیر اذن مولاها و حكم امه المراه حدیث شماره 26676 تا 26679.
(3) (28123).....
إذا كان العبد وامراته لرجل واحد فان المولى یاخذها اذا شاء و اذا شاء ردها و قال لایجوز طلاق العبد اذا كان هو و امراته لرجل واحد الا ان یكون العبد لرجل و المراه لرجل و تزوجها باذن مولاه و اذن مولاها فان طلق و هو بهذه المنزله فان طلاقه جائز. امام صادق گفت که اگر برده و زنش متعلق به یک مرد باشند پس ارباب میتواند هرگاه که خواست زن را بگیرد و هرگاه که خواست او را برگرداند و گفت که برده نمیتواند طلاق دهد هنگامیکه او و زنش متعلق به یک مرد باشند مگر اینکه مرد متعلق به یک نفر و زن متعلق به مردی دیگر و برده باید با اجازهی ارباب خود و ارباب آن زن با او ازدواج نماید، و اگر در این حالت او را طلاق داد جایز است.
(28124) ... سالت ابا عبدالله(ع) عن العبد، هل یجوز طلاقه؟ فقال:
(28124) ... سالت ابا عبدالله(ع) عن العبد، هل یجوز طلاقه؟ فقال:
ان كانت امتک فلا، ان الله عزوجل یقول: عبدا مملوكا لا یقدر على شیء وان كانت امه قوم اخرین او حره جاز طلاقه.
(28125) ... سالت ابا عبدالله(ع) عن الرجل یاذن لعبده ان یتزوج الحره او امه قوم الطلاق الى السید أو إلى العبد ؟ فقال الطلاق إلى العبد.
(28126).... سالته عن رجل زوج غلامه جاریته قال: الطلاق بید المولى وسالته عن رجل اشترى جاریه لها زوج عبد قال بیعها طلاقها.
(28127) .... سالته عن رجل یزوج غلامه جاریه حره فقال الطلاق بید الغلام فان تزوجها بغیر اذن مولاه فالطلاق بید المولى.
(4) کتاب الطلاق باب 44:
(28125) ... سالت ابا عبدالله(ع) عن الرجل یاذن لعبده ان یتزوج الحره او امه قوم الطلاق الى السید أو إلى العبد ؟ فقال الطلاق إلى العبد.
(28126).... سالته عن رجل زوج غلامه جاریته قال: الطلاق بید المولى وسالته عن رجل اشترى جاریه لها زوج عبد قال بیعها طلاقها.
(28127) .... سالته عن رجل یزوج غلامه جاریه حره فقال الطلاق بید الغلام فان تزوجها بغیر اذن مولاه فالطلاق بید المولى.
(4) کتاب الطلاق باب 44:
(28128) ....سالته عن رجل زوج امته رجلا حرا؛ فقال: الطلاق بید الحر.
(28129) ....سالت ابا عبدالله (ع) عن رجل انكح امته حرا او عبد قوم آخرین؛ فقال: لیس له ان ینزعها منه فان باعها فشاء الذی اشتراها ان ینزعها من زوجها فعل.
و رواه الصدوق باسناده ...
(5) (٢٦٦٩٤) ....ان بعض اصحابنا قد روى عنک انک قلت اذا احل الرجل لاخیه جاریته فهی له حلال فقال؛ نعم الحدیث.

(5) (٢٦٦٩٤) ....ان بعض اصحابنا قد روى عنک انک قلت اذا احل الرجل لاخیه جاریته فهی له حلال فقال؛ نعم الحدیث.
(٢٦٦٩٥)... فی الرجل یحل فرج جاریته لاخیه فقال لاباس بذلک ( الحدیث).
....
(٢٦٧٠١) ...عن المراه تحل فرج جاریتها لزوجها. فقال؛ انی اكره هذا كیف تصنع ان هی حملت، قلت تقول ان هی حملت منک فهی لك قال، لاباس بهذا قلت فالرجل یصنع هذا باخیه؛ قال لاباس بذلک.
(٢٦٧٠٢) .... سالته عن رجل قال لاخر:
هذه الجاریه لک خیرتک، هل یحل فرجها له؛ قال ان كان حل له بیعها حل له فرجها و الا فلایحل له فرجها.
(6) عن رجل یحل لأخیه فرج جاریته قال: هی له حلال ما أحل له منها، و عنه عن أخویه عن أبیهما
....
(٢٦٧٠١) ...عن المراه تحل فرج جاریتها لزوجها. فقال؛ انی اكره هذا كیف تصنع ان هی حملت، قلت تقول ان هی حملت منک فهی لك قال، لاباس بهذا قلت فالرجل یصنع هذا باخیه؛ قال لاباس بذلک.
(٢٦٧٠٢) .... سالته عن رجل قال لاخر:
هذه الجاریه لک خیرتک، هل یحل فرجها له؛ قال ان كان حل له بیعها حل له فرجها و الا فلایحل له فرجها.
(6) عن رجل یحل لأخیه فرج جاریته قال: هی له حلال ما أحل له منها، و عنه عن أخویه عن أبیهما
(7) سالت أبا (ع) عن امرأه أحلت لابنها فرج جاریتها قال: هو له حلال، قلت أفیحل له ثمنها؟ قال: لا إنما یحل له ما أحلت له.
سألت ابالحسن (ع) عن امرأه أحلت لی جاریتها؛ فقال: ذلک لک
(8) سالت ابا عبدالله علیه السلام عن عاریه الفرج قال: لا باس به قلت: فان كان منه ولد فقال: لصاحب الجاریه الا ان یشترط علیه .(الاستبصار/جلد 3/صفحه 138)
(9)كتاب الطلاق، باب لایكون بیع الامه طلاقا حدیث شماره 4975:
و اخرجه سعید بن منصور عن ابن عباس بسند صحیح و روى حماد بن سلمه عن هشام بن عروه عن ابیه قال "اذا زوج عبده بامته فالطلاق بید العبد و اذا اشترى امه لها زوج فالطلاق بید المشتری" و اخرج سعید بن منصور من طریق الحسن قال "اباق العبد طلاقه".
(10) حدیث شماره 9124:
و اَن تصبروا عن نكاح الاماء خیر لكم، و هو حل.
(11).... قلت لابی عبد الله (ع): الرجل یحل لاخیه فرج جاریته، قال: له حلال، قلت "فان جاءت بولد منه"، قال: هو لمولى الجاریه الا ان یكون اشترط على مولى الجاریه حین احلها له ان جاءت بولد فهو حر.
(12) ....سالت ابا عبد الله (ع) عن عاریه الفرج قال: لا باس به، قلت: فان كان منه ولد؟ فقال: لصاحب الجاریه، الا ان یشترط علیه.
(13) ابا عبد الله (ع) قال: اذا احل الرجل من جاریته قبله لم یحل له غیرها و ان احل له منها دون الفرج لم یحل له غیره و ان احل له الفرج حل له جمیعها.
(14) الفضیل بن یسار قال: قلت لابی عبد الله (ع): جعلت فداک! ان بعض أصحابنا قد روى عنک انک قلت: اذا احل الرجل لاخیه جاریته فهی له حلال؟ فقال: نعم یا فضیل، قلت له: فما تقول فی رجل عنده جاریه له نفیسه وهی بكر احل لاخیه ما دون فرجها، اله ان یفتضها؟ قال: لا، لیس له الا ما احل له منها و لو احل له قبله منها لم یحل له ما سوى ذلک؛ قلت: ارایت ان احل له ما دون الفرج فغلبته الشهوه، فافتضها؟ قال: لا ینبغی له ذلک؛ قلت: فان فعل ایكون زانیا؟ قال: ل، و لكن یكون خائنا و یغرم لصاحبها عشر قیمتها ان كانت بكرا و ان لم تكن بكرا فنصف عشر قیمتها.
(15) ابی عبد الله (ع) قال: اذا احل الرجل للرجل من جاریته قبله لم یحل له غیرها، فان احل له منها دون الفرج لم یحل له غیره وان أحل له الفرج حل له جمیعها.
(16) ان امراتی أحلت لی جاریتها. فقال: أنكحها.
(17) عن ابی بصیر قال: سالت ابا عبد الله (ع) عن امراه احلت لابنها فرج جاریتها، قال: هو له حلال.
(11).... قلت لابی عبد الله (ع): الرجل یحل لاخیه فرج جاریته، قال: له حلال، قلت "فان جاءت بولد منه"، قال: هو لمولى الجاریه الا ان یكون اشترط على مولى الجاریه حین احلها له ان جاءت بولد فهو حر.
(12) ....سالت ابا عبد الله (ع) عن عاریه الفرج قال: لا باس به، قلت: فان كان منه ولد؟ فقال: لصاحب الجاریه، الا ان یشترط علیه.
(13) ابا عبد الله (ع) قال: اذا احل الرجل من جاریته قبله لم یحل له غیرها و ان احل له منها دون الفرج لم یحل له غیره و ان احل له الفرج حل له جمیعها.
(14) الفضیل بن یسار قال: قلت لابی عبد الله (ع): جعلت فداک! ان بعض أصحابنا قد روى عنک انک قلت: اذا احل الرجل لاخیه جاریته فهی له حلال؟ فقال: نعم یا فضیل، قلت له: فما تقول فی رجل عنده جاریه له نفیسه وهی بكر احل لاخیه ما دون فرجها، اله ان یفتضها؟ قال: لا، لیس له الا ما احل له منها و لو احل له قبله منها لم یحل له ما سوى ذلک؛ قلت: ارایت ان احل له ما دون الفرج فغلبته الشهوه، فافتضها؟ قال: لا ینبغی له ذلک؛ قلت: فان فعل ایكون زانیا؟ قال: ل، و لكن یكون خائنا و یغرم لصاحبها عشر قیمتها ان كانت بكرا و ان لم تكن بكرا فنصف عشر قیمتها.
(15) ابی عبد الله (ع) قال: اذا احل الرجل للرجل من جاریته قبله لم یحل له غیرها، فان احل له منها دون الفرج لم یحل له غیره وان أحل له الفرج حل له جمیعها.
(16) ان امراتی أحلت لی جاریتها. فقال: أنكحها.
(17) عن ابی بصیر قال: سالت ابا عبد الله (ع) عن امراه احلت لابنها فرج جاریتها، قال: هو له حلال.
محمد برده ها میخرید وآزاد میکرد
پاسخحذف