۱۳۹۴ خرداد ۲۴, یکشنبه

در نوشتن قرآن ( قسمت اول )

سهم عبدالله بن سعد بن ابی سرح در نوشتن قرآن  (قسمت اول)
این نوشتار زیر مجموعه ای است از مجموعه جنایات محمد پیامبر اسلام، برای مرور سایر اعضای این مجموعه از نوشتاری با فرنام «محمد و دشمنان شخصی اش» دیدن کنید.
خلاصه
محمد افرادی را بکار گرفته بود تا وحی هایی که بر او «نازل» میشد را ثبت کنند. یکی از این کاتبان عبدالله ابن سعد بن ابی سرح بود. وقتی که سرح وحی ها را مینوشت بسیار پیش می آمد که به محمد پیشنهاد هایی را برای بهبود آیه ها و نگارش آنها به میداد، محمد اغلب اوقات آنها را تایید میکرد و به سرح اجازه میداد که این جملات تغییر یافته را بجای آن چیزهایی که او دیکته کرده بود ثبت کند. سر انجام سرح اسلام را ترک کرد، زیرا دریافت که آنچه محمد میگوید نمیتواند از طرف خدا باشد، بعدها وقتی ماجرای فتح مکه پیش آمد، محمد دستور مرگ سرح را صادر کرد.
پیشگفتار
محمد در دوران 23 سال پیامبری خود، ادعا میکرد که از طرف خدا بر او وحی نازل میشود، و این وحی ها را یک فرشته به او میرساند. محمد مردان بسیاری را برای کتابت وحی بکار گرفته بود تا این به اصطلاح «وحی ها» را کتابت کنند. کاتبان مختلف وحی های مختلفی را نوشتند. عبدالله ابن سرح یکی از کاتبان وحی محمد بود. ظاهراً سرح مهارت های ادبیاتی خوبی داشته است، برخی اوقات به محمد پیشنهاد میکرده است که جملات قرآن را و کلمات و انشای آن را تغییر بدهد و آیات بهتری را جایگزین آنها کند. محمد اغلب اوقات با پیشنهادات او موافقت میکرد و به او اجازه میداد که تغییرات مورد نظرش را انجام دهد.
سرح نهایتاً اسلام را ترک کرد، زیرا میدانست که یک وحی گیرنده و پیامبر نباید اجازه داشته باشد که آنچه از طرف خدا بر او وحی میشود را تغییر بدهد. این تغییرات آنقدر بطور مکرر تکرار شدند که سعد فهمید یکجای کار اشکال دارد. وقتی سرح اسلام را ترک میکند تبدیل به یک تهدید برای اعتبار قرآن میشود. اگر قرار میبود که یک انسان بتواند و اجازه داشته باشد که قرآن را تغییر دهد، دیگر قرآن نمیتوانست کلام خدا باشد. تهدید سعد برای اعتبار قرآن همچنین تهدیدی برای اعتبار خود محمد بود. هیچ پیامبر واقعی ممکن نبود اجازه بدهد کلام خدا تغییر پیدا بکند.
سرح اسلام را ترک کرد و در مدینه سکنی گزید. چند وقت بعد، محمد و لشگرش به مکه آمدند و بدون جنگ مکه را فتح کردند. در آن روز محمد دستور قتل 10 نفر از اهالی مکه را صادر کرد. محمد گفت «خداوند قتل را در مکه حرام کرده است مگر در امروز.» سرح یکی از کسانی بود که محمد دستور قتلش را صادر کرده بود. جرمش چه بود؟ او اسلام را ترک گفته بود و تهدیدی علیه درستی قرآن و پیامبری محمد بشمار میرفت. هیچ جای تعجب نیست که محمد مرگ او را خواهان باشد.

ارائه مدارک اسلامی
1. سیرت رسول الله
از کتاب سیرت رسول الله ترجمه انگلیسی نوشته آلفرد گیلوم  (A Guillaume) برگ 880 و ترجمه فارسی با تصحیح ابوالقاسم پاینده پوشینه دوم برگ.
سید علیه السلام، امیران لشکر را بفرموده بود: (که جنگ نکنند الا با کسی که جنگ کند، گفت: اگر جنگ کنند شما نیز جنگ کنید. و فرموده بود که جماعتی از قریش را) بتعیین، که اگر ایشان دریابند زینهارندهند و ایشان را بقتل آورند، و اگرچه ایشان تقدیراً در میان استار (پرده های) کعبه گریخته باشند یا دست در حلقه کعبه زده باشند، و این قوم جماعتی بودند که هریکی گناهی داشتند و گناهی بزرگ کرده بودند، یکی از این افراد عبدالله ابن سعد، برادر امر ان لبی بود. و سید علیه السلام بغایت رنجیده بود. و از جمله ایشان یکی آن بود که دبیری پیغمبر، علیه السلام کردی و وحی نبشتی، و بعد از آن مرتد شد و از مدینه بگریخت و به مکه آمد پیش قریش، و این شخص در قبیله بنی امیه بود، و چون او را طلب کردند، بگریخت و پناه به امیر المومنین عثمان برد، و عثمان رضی الله عنه، او را پنهان کرد تا چند روز بر آمد و مردم همه آرمیده شدند، بعد از آن او را بگرفت و در پیش پیغمبر، علیه السلام آورد از بهر او شفاعت کرد. و سید علیه السلام، ساعتی خاموش شد و بعد از آن او را به عثمان بخشید. و چون عثمان رفته بود، (پیغامبر اصحاب را گفت: چرا چون من خاموش شده بودم او را نکشتید؟ گفتند: یا رسول الله، ما ندانستیم، اشارتی میبایست کردن) سید علیه السلام گفت:
ان النبی لا یقتل باالاشاره.
گفت: پیغمبر خدای کس را به اشارت نکشد. و بعد از آن  این مرد بیامد و مسلمان شد، و در عهد خلاقت عمر رضی الله عنه،  او را عمل دادند (فرمانروایی جایی را به او دادند) و همچنن در عهد خلافت عثمان رضی الله عنه، او را عمل دادند. و این شخص از قبیله بنی عامر بود و او را عبدالله بن سعد گفتندی.
توجه داشته باشید که سیرت رسول الله، قدیمی ترین و معتبر ترین بیوگرافی محمد است، این کتاب مدتها قبل از اینکه احادیث نوشته شوند نوشته شده است.

2. کتاب الطبقات الکبیر
محمد وقتی مکه را گرفت، دستور اعدام 10 نفر را صادر کرد. این لیست اشخاصی است که در الطبقات ابن سعد، پوشینه دوم برگ 168 یافت میشود (شماره ها از نگارنده است(.
رسول الله از طریق أذاخر (به مکه) وارد شد و جنگیدن را ممنوع کرد. او دستور قتل  شش مرد و چهار زن را صادر کرد، این افراد (1) عكرمة بن أبی جهل (2) وهبار بن الأسود (3)  وعبد الله بن سعد بن أبی سرح (4)  ومقیس بن صبابة اللیثی (5)  والحویرث بن نقیذ (6)  وعبد الله بن هلال بن خطل الأدرمی (7)  وهند بنت عتبة (8)  وسارة مولاة (برده آزاد شده) عمرو بن هشام (9) وفرتنا  و (10) وقریبة.
ابن سعد ابن اسحق را تایید کرده و در برگ 174 میگوید:
یکی از انصار قسم خورده بود ابن ابی سرح (همان عبدالله یادشده) را اگر ببیند بکشد. عثمان که برادر رضاعی ابی سرح بود، آمد تا میان او و پیامر وساطت بکند. انصاری منتظر اشاره پیامبر بود تا او را بکشد. عثمان وساطت کرد و محمد به او اجازه داد که برود. رسول الله از انصاری پرسید «چرا به سوگندت عمل نکردی؟» او گفت «ای رسول الله!، من دست خود را روی دسته شمشیر داشتم تا تو به من اشاره کنی و من او را بکشم». پیامبر گفت «اشاره کردن نقض ایمان است، بر پیامبران شایسته نیست که به کسی اشاره کنند».

3. السیره العراقی
تعداد کاتبان وحی محمد 42 نفر بود، عبدالله ابن سرح العمری یکی از آنها بود، و او یکی از نخستین قریشی هایی بود که قبل از رها کردن اسلام در مکه نوشتن میدانست و بعدها مرت. او میگفت «من محمد را هرگاه که میخواستم جهت میدادم، او به من دیکته میکرد «عزیز حکیم» و من مینوشتم «علیم حکیم»، بعد او میگفت «آری این مانند همان است!». یکبار او گفت «این و آن را بنویس!» و من نوشتم «بنویس» و سپس او گفت «هرچه خودت دوست داری بنویس!» پس وقتی این کاتب وحی محمد را افشا کرد، او در قرآن نوشت «کیست ستمکارتر از آن کس که به خدا دروغ بست یا گفت که به من وحی شده، حال آنکه به او هیچ چیز وحی نشده بود». پس وقتی محمد مکه را فتح کرد، دستور داد که این کاتب پیشین وحی اش اعدام شود. اما این کاتب وحی به عثمان پناهنده شد چون عثمان برادر رضاعی او بود. پس عثمان او را پنهان کرد تا اینکه اوضاع آرام شد، عثمان کاتب را نزد محمد آورد و برای او طلب امان کرد. محمد سکوت بلندی کرد و وقتی عثمان رفت محمد گفت من سکوت کردم تا یکی از شما (حاضران در آنجا) او را بکشید.
العراقی در بالا به سوره انعام آیه 93 اشاره میکند:
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللّهِ كَذِبًا أَوْ قَالَ أُوْحِیَ إِلَیَّ وَلَمْ یُوحَ إِلَیْهِ شَیْءٌ وَمَن قَالَ سَأُنزِلُ مِثْلَ مَا أَنَزلَ اللّهُ وَلَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلآئِكَةُ بَاسِطُواْ أَیْدِیهِمْ أَخْرِجُواْ أَنفُسَكُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ غَیْرَ الْحَقِّ وَكُنتُمْ عَنْ آیَاتِهِ تَسْتَكْبِرُونَ.
کیست ستمکارتر از آن کس که به خدا دروغ بست یا گفت که به من وحی شده و، حال آنکه به او هیچ چیز وحی نشده بودو آن کس که گفت : من نیز همانندآیاتی که خدا نازل کرده است ، نازل خواهم کرد ? اگر ببینی آنگاه که این ستمکاران در سکرات مرگ گرفتارند و ملائکه بر آنها دست گشوده اند که :جان خویش بیرون کنید ، امروز شما را به عذابی خوارکننده عذاب می کنند ،و این به کیفر آن است که در باره خدا به ناحق سخن می گفتید و از آیات او سرپیچی می کردید.
نقل قول بالا از کتاب «Is the Qur’an Infallible» نوشته عبداله عبدالفادی است. شماره سفارش : VB 4009 E از تارنمای Light of Life، چاپ 13 ام.

4. تفسیر قرآن البیضاوی
البیضاوی مفسر قرآن، در تفسیر سوره انعام آیه 93 گفته است (4):  به من وحی شده است، وقتی که هیچ چیز به او وحی نشده است!) او به عبدالله ابن سعد ابن ابی سرح اشاره دارد که وحی را برای رسول الله مینوشت. آیه 12 سوره المومنون که میگوید «هر آینه ما انسان را از گل خالص آفریدیم» نازل شده بود و وقتی محمد به جایی رسید که میگوید » ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ (بار دیگر او را آفرینشی دیگر دادیم)» عبد الله بن سعد گفت » فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ!» (در خور تعظیم است خداوند ، از آن بهترین آفرینندگان). در تعجب از جزئیات خلقت انسان، پیامبر گفت «بنویس همین را، که این نازل شده است!»  عبدالله شک کرد و گفت «اگر محمد راستگو و صادق باشد، پس من همانقدر وحی میگیرم که او هم میگیرد!، و اگر او یک دروغگو است، آنچه من میگویم به همانقدر خوب است که آنچه او میگوید
نقل شده از تفسیر معروف انوار التنزیل و اسرار التأویل، توسط عبدالله بن عمر البیضاوی
5. دکتر علی شریعتی*
یكی از كسانی كه دستور قتل او بعد از فتح مكه در هر حالتی صادر شده بود عبدالله ابن سعد ابن ابی سرح كه كاتب وحی بود و مرتد شد و به آنها گفت من هر گاه كه آیات را می نوشتم آنها را تغییر می دادم وی برادر رضاعی عثمان بود و به او پناه برد و عثمان او را نزد پیامبر آورد و برایش امان خواست.
پیامبر كه خشمگین بود در پاسخ عثمان ساكت ماند و سكوتش طولانی شد و سپس گفت بسیار خوب . عثمان و عبدالله ابن سعد رفتند پیغمبر گفت : ساكت ماندم تا یكی از شما برخیزد و گردنش را بزند مردی از انصار گفت به من اشارت می كردی و پیامبر گفت رسول خدا به كسی اشارت نمی كند برای كشتن.دکتر علی شریعتی اسلامشناسی برگ 298

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر