محمد بیمار روانی شیزوفرنی بود که ورقه بن نوفل او را پیامبر دانست؟
( قسمت دوم )
اما ورقه بن نوفل کیست؟
ابوموسی الحریری نویسنده به نام تاریخ ادیان در کتاب کشیش و پیامبر (قس و نبی) مینویسد:
ورقه بن نوفل از کشیش های قریش بود که در جد چهارم به محمد میرسد: ورقه بن نوفل بن اسد بن عبدالعزیز بن قُصی و خدیجه بنت خویلد بن اسد بن عبدالعزیز بن قصی. ورقه از حنیفهائی بود که همراه عبدالمطلب در غار حرا عبادت میکردند؛ او بود که دختر عمویش خدیجه را بر روش مسیحیت به عقد محمد در آورد به همین خاطر بود که محمد تا زمانی که خدیجه زنده بود ازدواج مجددی نکرد، وی هنگامی که میخواست این دو را به عقد هم در بیاورد گفت که ما از بزرگان و سروران عربیم و شما هم همینطور زیرا اعراب فضلیت شما را منکر نمیشوند همانا من خدیجه بنت خویلد را به عقد محمد ابن عبدالله در میآورم. ابوطالب هم گفت که پس از این ازدواج برای محمد آینده بزرگی رقم خواهد خورد، میپرسیم که ابوطالب از کجا این موضوع آینده محمد را تشخیص داد؟ او راضی شد پسر عمویش را به عقد بیوهای در بیاورد که قبلا دوبار شوهر گرفته بود. ورقه آموزگار محمد در آموزش تعالیم مسیحیت و یهودیت و داستانهانی آنان تحت عنوان داستان پیامبران بود او بود که انجیل را از عبری به عربی ترجمه و بازگو میکرد، او تابع فرقه خاصی از مسیحیت به نام ابیونیه بود که معتقد بودند عیسی انسان است و اعتقادی به پسر خدا بودن او نداشتند و تنها معتقد بودند که مسیح روح الله است به همین خاطر از کلیسیای روم طرد شده بودند.
البته محمد به غیر از ورقه با بسیاری از کشیشان دیگر مانند عداس و راهب مسیحی بحیرا ملاقات کرده بود و از آنان چیزهای زیادی آموخته بود... (قس و نبی )
تحقیقات این نویسنده عرب نشان میدهد که ورقه قبلا هم رفتارهائی عجیب و در همین راستا از محمد دیده بود.
ورقه بن نوفل به همراه بسیاری از بزرگان عرب آن زمان مانند عبدالمطلب بن هاشم و قس بن ساعده و ... حنیف بودند، ریشه درست این واژه معلوم نیست ولی در زبان آرامی به معنی دور بودن از حق و در اصطلاح اسلامی به معنی میل به حق است، آنچه مسلم است این موضوع میباشد که عبدالله پدر محمد و نوفل پدر ورقه، پدر پدربزرگشان یکی است (محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قُصی) و آنان خانوادتا در آن زمان بت پرست نبودند و خود را پیرو ابراهیم یعنی حنیف میدانستند (در ادامه مطلب معنی و ریشه حنیف بررسی خواهد شد) گرچه:
در کتاب البدایه و النهایه باب ذکر الجماعه کانوا مشهورین فی زمن الجاهلیه و سیره ابن هشام جلد 1 صفحه 242 به حنیف بودن ورقه اشاره شده است.
در زبانهای عبری و سریانی به معنی نجس یا مرتد میباشد، اعراب در زمان محمد به کسانیکه از عبادت بتها خودداری و از دین آنان ارتداد پیدا میکردند میگفتند و در مسیحیت و یهودیت به کسانی که از اهل فارس و یونانیان و عرب که این دو دین را نمیپذیرفتند اطلاق میشد. منبع history of the arabic hermes صفحه 190-191
در اینکه ورقه بن نوفل از مدتها پیش مجذوب شخصیت محمد بود شکی نیست؛ بهترین دلیل بر این مدعا، پافشاری وی بر ازدواج محمد با خدیجه است؛ ظاهرا محمد هم تحت تأثیر آموزشهای او قرار داشت، حنیف بودن محمد و پناه بردن او به غار حرا، جائی که نوفل هم آنجا عبادت میکرد، بهترین دلیل بر این ادعاست به اضافه اینکه خدیجه هم ظاهرا منتظر تحولی خاص در محمد بود، این آینده نگری را احتمالا روقه به او گفته بود، زیرا هنگامی که محمد ادعای دیدن موجودی عجیب نمود ترسید و به خانه پناه برد، خدیجه موضوع را به اولین کسی که میگوید همین کشیش یعنی ورقه است، پس تمام این شواهد نشانهی آن است که همهی همفکرانش منتظر چنین چیزی در او بودند، این امر به گذشتهی محمد و ادعاهای مشابه او مبنی بر دیدن چیزهای عجیب بر میگردد.
جبرئیل کم کم تغییر چهره میدهد.
ابوموسی الحریری نویسنده به نام تاریخ ادیان در کتاب کشیش و پیامبر (قس و نبی) مینویسد:
ورقه بن نوفل از کشیش های قریش بود که در جد چهارم به محمد میرسد: ورقه بن نوفل بن اسد بن عبدالعزیز بن قُصی و خدیجه بنت خویلد بن اسد بن عبدالعزیز بن قصی. ورقه از حنیفهائی بود که همراه عبدالمطلب در غار حرا عبادت میکردند؛ او بود که دختر عمویش خدیجه را بر روش مسیحیت به عقد محمد در آورد به همین خاطر بود که محمد تا زمانی که خدیجه زنده بود ازدواج مجددی نکرد، وی هنگامی که میخواست این دو را به عقد هم در بیاورد گفت که ما از بزرگان و سروران عربیم و شما هم همینطور زیرا اعراب فضلیت شما را منکر نمیشوند همانا من خدیجه بنت خویلد را به عقد محمد ابن عبدالله در میآورم. ابوطالب هم گفت که پس از این ازدواج برای محمد آینده بزرگی رقم خواهد خورد، میپرسیم که ابوطالب از کجا این موضوع آینده محمد را تشخیص داد؟ او راضی شد پسر عمویش را به عقد بیوهای در بیاورد که قبلا دوبار شوهر گرفته بود. ورقه آموزگار محمد در آموزش تعالیم مسیحیت و یهودیت و داستانهانی آنان تحت عنوان داستان پیامبران بود او بود که انجیل را از عبری به عربی ترجمه و بازگو میکرد، او تابع فرقه خاصی از مسیحیت به نام ابیونیه بود که معتقد بودند عیسی انسان است و اعتقادی به پسر خدا بودن او نداشتند و تنها معتقد بودند که مسیح روح الله است به همین خاطر از کلیسیای روم طرد شده بودند.
البته محمد به غیر از ورقه با بسیاری از کشیشان دیگر مانند عداس و راهب مسیحی بحیرا ملاقات کرده بود و از آنان چیزهای زیادی آموخته بود... (قس و نبی )
تحقیقات این نویسنده عرب نشان میدهد که ورقه قبلا هم رفتارهائی عجیب و در همین راستا از محمد دیده بود.
ورقه بن نوفل به همراه بسیاری از بزرگان عرب آن زمان مانند عبدالمطلب بن هاشم و قس بن ساعده و ... حنیف بودند، ریشه درست این واژه معلوم نیست ولی در زبان آرامی به معنی دور بودن از حق و در اصطلاح اسلامی به معنی میل به حق است، آنچه مسلم است این موضوع میباشد که عبدالله پدر محمد و نوفل پدر ورقه، پدر پدربزرگشان یکی است (محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قُصی) و آنان خانوادتا در آن زمان بت پرست نبودند و خود را پیرو ابراهیم یعنی حنیف میدانستند (در ادامه مطلب معنی و ریشه حنیف بررسی خواهد شد) گرچه:
در کتاب البدایه و النهایه باب ذکر الجماعه کانوا مشهورین فی زمن الجاهلیه و سیره ابن هشام جلد 1 صفحه 242 به حنیف بودن ورقه اشاره شده است.
در زبانهای عبری و سریانی به معنی نجس یا مرتد میباشد، اعراب در زمان محمد به کسانیکه از عبادت بتها خودداری و از دین آنان ارتداد پیدا میکردند میگفتند و در مسیحیت و یهودیت به کسانی که از اهل فارس و یونانیان و عرب که این دو دین را نمیپذیرفتند اطلاق میشد. منبع history of the arabic hermes صفحه 190-191
در اینکه ورقه بن نوفل از مدتها پیش مجذوب شخصیت محمد بود شکی نیست؛ بهترین دلیل بر این مدعا، پافشاری وی بر ازدواج محمد با خدیجه است؛ ظاهرا محمد هم تحت تأثیر آموزشهای او قرار داشت، حنیف بودن محمد و پناه بردن او به غار حرا، جائی که نوفل هم آنجا عبادت میکرد، بهترین دلیل بر این ادعاست به اضافه اینکه خدیجه هم ظاهرا منتظر تحولی خاص در محمد بود، این آینده نگری را احتمالا روقه به او گفته بود، زیرا هنگامی که محمد ادعای دیدن موجودی عجیب نمود ترسید و به خانه پناه برد، خدیجه موضوع را به اولین کسی که میگوید همین کشیش یعنی ورقه است، پس تمام این شواهد نشانهی آن است که همهی همفکرانش منتظر چنین چیزی در او بودند، این امر به گذشتهی محمد و ادعاهای مشابه او مبنی بر دیدن چیزهای عجیب بر میگردد.
جبرئیل کم کم تغییر چهره میدهد.
ادامه روانشناختی محمد
او در توصیف فرشتگان بعدها در قرآن از قول خدایش میگوید که آنها دارای دو بال یا 3 بال یا چهار بال هستند:
الْحَمْدُ لِلَّهِ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَاعِلِ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا أُولِی أَجْنِحَةٍ مَّثْنَى وَثُلَاثَ وَرُبَاعَ یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ مَا یَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (فاطر/1) سپاس الله كه پدید آورنده آسمان و زمین است؛ فرشتگان را كه داراى بالهاى دوگانه و سهگانه و چهارگانه هستند پیام آور قرار داده است، در آفرینش هر چه بخواهد مىافزاید زیرا الله بر هر چیزى تواناست.
محمد همچنان پافشاری میکرد این فرشتگان هستند که واسطهی میان او و خدایند، از لحاظ روانی همین اصرار او باعث شد که کم کم بر طرفداران او افزوده شود، وی نیز به مرور بر توهم خویش افزود تا اینکه ادعا نمود سوار بر موجودی چهارپا و بالدار به نام براق شده و به آسمان هفتم و نزد خود الله رفته است. شرح مفصل این داستان به نقل از قران و احادیث
و جبرئیل تغییر چهره میدهد
تا اینجا محمد جبرئیل را موجودی نامید که دارای بال است و او را در افق دوردست دیده است، با بررسی اسناد تاریخی و احادیث معتبر اسلامی به این نتیجه میرسیم که وی کم کم برای جبرئیل صفات انسانی قائل شد، به این حدیث توجه فرمائید:
مسلم نیشابوری و محمد ابن اسماعیل بخارائی (بخاری) در دو کتاب صحیحشان میگویند:
جبرئیل پیش رسول الله(ص) آمد در حالی که او نزد ام سلمه بود با او سخن گفت و پیامبر به ام سلمه گفت: او چه کسی بود؟ ام سلمه گفت: دحیه؛ در حالی که پس از شنیدن خطبه رسول الله متوجه شدم که جبرئیل بود... (صحیح مسلم/کتاب الفضائل/باب من فضائل ام سلمه) و(صحیح بخاری /کتاب العلم/باب العلم و العظه بالیل).
متن زیر به نقل از تاریخ طبری است:
محمد همچنان پافشاری میکرد این فرشتگان هستند که واسطهی میان او و خدایند، از لحاظ روانی همین اصرار او باعث شد که کم کم بر طرفداران او افزوده شود، وی نیز به مرور بر توهم خویش افزود تا اینکه ادعا نمود سوار بر موجودی چهارپا و بالدار به نام براق شده و به آسمان هفتم و نزد خود الله رفته است. شرح مفصل این داستان به نقل از قران و احادیث
و جبرئیل تغییر چهره میدهد
تا اینجا محمد جبرئیل را موجودی نامید که دارای بال است و او را در افق دوردست دیده است، با بررسی اسناد تاریخی و احادیث معتبر اسلامی به این نتیجه میرسیم که وی کم کم برای جبرئیل صفات انسانی قائل شد، به این حدیث توجه فرمائید:
مسلم نیشابوری و محمد ابن اسماعیل بخارائی (بخاری) در دو کتاب صحیحشان میگویند:
جبرئیل پیش رسول الله(ص) آمد در حالی که او نزد ام سلمه بود با او سخن گفت و پیامبر به ام سلمه گفت: او چه کسی بود؟ ام سلمه گفت: دحیه؛ در حالی که پس از شنیدن خطبه رسول الله متوجه شدم که جبرئیل بود... (صحیح مسلم/کتاب الفضائل/باب من فضائل ام سلمه) و(صحیح بخاری /کتاب العلم/باب العلم و العظه بالیل).
متن زیر به نقل از تاریخ طبری است:
.... پیغمبر پیش از آنکه به بنیقریظه رسد، در "صورین" به یاران خود گذشت و گفت:
کسی را دیدید؟
گفتند: آری، دحیه بن خلیفه کلبی از اینجا گذشت که بر استری سفید بود که زین داشت و قطیفهی دیبا بر زین بود.
پیغمبر گفت: این جبرئیل بود، او را به سوی بنیقریظه فرستادهاند تا دیوارهایشان را بلرزاند و ترس در دلشان افکند.... شرح
دحیه کلبی یکی از جوانان زیبای عرب در آن زمان بود که پیامبر جبرئیل را به شکل او میدید. (مقدمه تفسیر ابن کثیر/کتاب فضائل القرآن) (8)
به این حدیث محمد توجه نمائید:
از جابر ابن عبدالله روایت است که رسول الله (ص) گفت: تمام پیامبران بر من نمایان کردند، موسی مانند مردان قبیله شنوءه بود و عیسی مانند عوره بن مسعود بود، ابراهیم را دیدم که مانند همراهتان (اشاره به خودش) بود و جبرئیل هم مانند دحیه بن الکلبی. ( سنن ترمذی/کتاب المناقب/ باب فی صفه النبی)(9).البته همین حدیث در مسند احمد /باقی مسند المکثرین/ مسند جابر هم آمده است.
احادیث در این زمینه زیاد است مثلا در صحیح بخاری از قول محمد گفته شده که دجال را به من نشان دادند مانند ابن قطن مردی از قبیله خزاعه بود. (فتح الباری فی شرح صحیح بخاری، کتاب الفتن، حدیث شماره 6709)
در بسیاری از منابع معتبر اسلامی از ابن صیاد با عنوان مسیح دجال از قول محمد یاد شده.
منابع و مستندات بالا خود دلیل است بر اینکه محمد به احتمال زیاد یکی از علائم بیماری شیزوفرنی داشت.
رفتار جنسی او هم یکی دیگر از این نشانههاست، شاید گفته شود که اگر او رفتار پرخطر جنسی داشت چرا در همان ابتدا و زمانی که خدیجه در قید حیات بود چنین چیزی یعنی ازدواج متعدد در او مشاهده نشد، در پاسخ باید گفت همانگونه که در پیشتر هم بیان کردم ازدواج این دو بر مبنای دین مسیحیت بود و ازدواج چندگانه در این دین وجود ندارد، محمد انسان متعقد مذهبی بود و در ابتدا تمامی احکام دین مسیحیت و همچنین یهودیت را تأیید میکرد تا آنجائیکه که ایمان به آنچه که بر عیسی و موسی نازل شده را جزء ایمان به اسلام میدانست:
والَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (بقره/4) و آنان كه بدانچه به سوى تو فرود آمده(قرآن) و به آنچه پیش از تو نازل شده است(تورات و انجیل و سایر کتب آسمانی) ایمان مى آورند و آنانند كه به آخرت یقین دارند.
تمامی آیات مربوط به ازدواج چندگانه و تجاوز جنسی پس از مرگ خدیجه بیان نموده است، از آنجائی که او به قاصد بودنش از سوی خدا ایمان داشت نمیتوانست آنچه که گمان داشت دستور صریح اوست را زیر پا بگذارد ولی به مرور چنین کرد، وی قدرت جنسی خویش را بیشتر سی مرد میدانست؛ در مورد بیمار شیزوفرن گفته میشود که این بیماران رفتار پر خطر جنسی دارند، در بررسی شناخت او چنین رفتاری در وی وجود دارد، ازدواج او با عروسش. در آنزمان فرزند خوانده درست مانند فرزند بیولوژیکی حساب میشد و از پدرش ارث هم میبرد، زینب بنت جحش زن زید ابن محمد که پس از لغو فرزندخواندگی، زید ابن حارثه خوانده شد عروس محمد بود، او پس از مشاهدهی بدن نیمه لخت این زن عاشق وی شد ولی نمیتوانست طبق آموزشهائی که خود داده بود با وی ازدواج کند، لذا الله را به خدمت گرفت این رفتار وی در آن زمان سر و صدای زیادی ایجاد کرد؛ بنابراین رفتار پرخطر جنسی وی در تعارض با عرف زمان بود تا جائی که گفته میشد رسول الله با خالهاش هم ازدواج نمود، عایشه تشر معناداری به وی میزند و میگوید: "نمیبینم خواستهای در تو که خدایت در برآورده کردنشان شتابان نباشد"، محمد از قول الله در قرآن میگوید که تمامی زنان میتوانند خود را به من ببخشند:
.... وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِیُّ أَن یَسْتَنكِحَهَا خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَیْهِمْ فِی أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَیْمَانُهُمْ لِكَیْلَا یَكُونَ عَلَیْكَ حَرَجٌ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا(احزاب/50) .... و زن مؤمنى كه خود را به پیامبر ببخشد در صورتى كه پیامبر بخواهد او را به زنى گیرد ویژه توست نه دیگر مؤمنان؛ ما نیك مىدانیم كه در مورد زنانشان و زنان و دخترانی کافری که در جنگ بدست می آورند چه بر آنان مقرر كردهایم تا براى تو مشكلى پیش نیاید و الله همواره آمرزنده مهربان است.
موضوع ادعای محمد مبنی بر دو تکه کردن ماه هم باید در همین رابطه ارزیابی نمود.
این مطالب یعنی بیماری شیزوفرنی محمد میبایست به عنوان یک تحقیق علمی به صورت کاملا جامع در کتابی مستقل مورد بررسی قرار گیرد.
ضمنا چون خواستم مطلب علمی و موثق باشد از آوردن کتبی که اعتبار چندانی در میان اهل تحقیق برخوردار نیستند خودداری نمودم، مخصوصا منابع شیعه؛ زیرا هنوز خود شیعیان هم حاضر نیستند احادیثشان را تصحیح نمایند، اگر چنین کنند اساس این مذهب فرو میپاشد. در بررسی سند حدیث تمام راویان باید از مبدأ تا مقصد لااقل افراد شناخته شدهای باشند؛ اهل سنت بر خلاف شیعه تقریبا تمام احادیثشان را پالایش نمودهاند، ولی شیعه حتی یک کتاب صحیح هم ندارد.
-----------------------------------------------------------------------------------------
به این حدیث محمد توجه نمائید:
از جابر ابن عبدالله روایت است که رسول الله (ص) گفت: تمام پیامبران بر من نمایان کردند، موسی مانند مردان قبیله شنوءه بود و عیسی مانند عوره بن مسعود بود، ابراهیم را دیدم که مانند همراهتان (اشاره به خودش) بود و جبرئیل هم مانند دحیه بن الکلبی. ( سنن ترمذی/کتاب المناقب/ باب فی صفه النبی)(9).البته همین حدیث در مسند احمد /باقی مسند المکثرین/ مسند جابر هم آمده است.
احادیث در این زمینه زیاد است مثلا در صحیح بخاری از قول محمد گفته شده که دجال را به من نشان دادند مانند ابن قطن مردی از قبیله خزاعه بود. (فتح الباری فی شرح صحیح بخاری، کتاب الفتن، حدیث شماره 6709)
در بسیاری از منابع معتبر اسلامی از ابن صیاد با عنوان مسیح دجال از قول محمد یاد شده.
منابع و مستندات بالا خود دلیل است بر اینکه محمد به احتمال زیاد یکی از علائم بیماری شیزوفرنی داشت.
رفتار جنسی او هم یکی دیگر از این نشانههاست، شاید گفته شود که اگر او رفتار پرخطر جنسی داشت چرا در همان ابتدا و زمانی که خدیجه در قید حیات بود چنین چیزی یعنی ازدواج متعدد در او مشاهده نشد، در پاسخ باید گفت همانگونه که در پیشتر هم بیان کردم ازدواج این دو بر مبنای دین مسیحیت بود و ازدواج چندگانه در این دین وجود ندارد، محمد انسان متعقد مذهبی بود و در ابتدا تمامی احکام دین مسیحیت و همچنین یهودیت را تأیید میکرد تا آنجائیکه که ایمان به آنچه که بر عیسی و موسی نازل شده را جزء ایمان به اسلام میدانست:
والَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (بقره/4) و آنان كه بدانچه به سوى تو فرود آمده(قرآن) و به آنچه پیش از تو نازل شده است(تورات و انجیل و سایر کتب آسمانی) ایمان مى آورند و آنانند كه به آخرت یقین دارند.
تمامی آیات مربوط به ازدواج چندگانه و تجاوز جنسی پس از مرگ خدیجه بیان نموده است، از آنجائی که او به قاصد بودنش از سوی خدا ایمان داشت نمیتوانست آنچه که گمان داشت دستور صریح اوست را زیر پا بگذارد ولی به مرور چنین کرد، وی قدرت جنسی خویش را بیشتر سی مرد میدانست؛ در مورد بیمار شیزوفرن گفته میشود که این بیماران رفتار پر خطر جنسی دارند، در بررسی شناخت او چنین رفتاری در وی وجود دارد، ازدواج او با عروسش. در آنزمان فرزند خوانده درست مانند فرزند بیولوژیکی حساب میشد و از پدرش ارث هم میبرد، زینب بنت جحش زن زید ابن محمد که پس از لغو فرزندخواندگی، زید ابن حارثه خوانده شد عروس محمد بود، او پس از مشاهدهی بدن نیمه لخت این زن عاشق وی شد ولی نمیتوانست طبق آموزشهائی که خود داده بود با وی ازدواج کند، لذا الله را به خدمت گرفت این رفتار وی در آن زمان سر و صدای زیادی ایجاد کرد؛ بنابراین رفتار پرخطر جنسی وی در تعارض با عرف زمان بود تا جائی که گفته میشد رسول الله با خالهاش هم ازدواج نمود، عایشه تشر معناداری به وی میزند و میگوید: "نمیبینم خواستهای در تو که خدایت در برآورده کردنشان شتابان نباشد"، محمد از قول الله در قرآن میگوید که تمامی زنان میتوانند خود را به من ببخشند:
.... وَامْرَأَةً مُّؤْمِنَةً إِن وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِیِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِیُّ أَن یَسْتَنكِحَهَا خَالِصَةً لَّكَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَیْهِمْ فِی أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَیْمَانُهُمْ لِكَیْلَا یَكُونَ عَلَیْكَ حَرَجٌ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا(احزاب/50) .... و زن مؤمنى كه خود را به پیامبر ببخشد در صورتى كه پیامبر بخواهد او را به زنى گیرد ویژه توست نه دیگر مؤمنان؛ ما نیك مىدانیم كه در مورد زنانشان و زنان و دخترانی کافری که در جنگ بدست می آورند چه بر آنان مقرر كردهایم تا براى تو مشكلى پیش نیاید و الله همواره آمرزنده مهربان است.
موضوع ادعای محمد مبنی بر دو تکه کردن ماه هم باید در همین رابطه ارزیابی نمود.
این مطالب یعنی بیماری شیزوفرنی محمد میبایست به عنوان یک تحقیق علمی به صورت کاملا جامع در کتابی مستقل مورد بررسی قرار گیرد.
ضمنا چون خواستم مطلب علمی و موثق باشد از آوردن کتبی که اعتبار چندانی در میان اهل تحقیق برخوردار نیستند خودداری نمودم، مخصوصا منابع شیعه؛ زیرا هنوز خود شیعیان هم حاضر نیستند احادیثشان را تصحیح نمایند، اگر چنین کنند اساس این مذهب فرو میپاشد. در بررسی سند حدیث تمام راویان باید از مبدأ تا مقصد لااقل افراد شناخته شدهای باشند؛ اهل سنت بر خلاف شیعه تقریبا تمام احادیثشان را پالایش نمودهاند، ولی شیعه حتی یک کتاب صحیح هم ندارد.
-----------------------------------------------------------------------------------------
-----------------------------------------------------------------------------------------
(1) حكى الثعلبی عن ابن عباس قال النبی(ص) لجبریل:
(1) حكى الثعلبی عن ابن عباس قال النبی(ص) لجبریل:
إنی احب ان اراک فی صورتک التی تكون فیها فی السماء. قال: لن تقدر على ذلک؛ قال : بلى. قال: فأین تشاء أن أتخیل لک؟ قال: بالابطح.
قال: لا یسعنی.
قال : فبمنى.
قال: لا یسعنی.
قال : فبعرفات.
قال: ذلك بالحری أن یسعنی.
فواعده فخرج (ص) للوقت؛ فاذا هو قد أقبل بخشخشه و کلکله من جبال عرفات، قد ملا ما بین المشرق و المغرب؛ و رأسه فی السماء و رجلاه فی الأرض؛ فلما رآه النبی (ص) خر مغشیا علیه؛ فتحول جبریل فی صورته و ضمه الى صدره؛ وقال : یا محمد، لا تخف! فكیف لو رایت اسرافیل وراسه من تحت العرش و رجلاه فی تخوم الأرض السابعه و ان العرش على كاهله و انه لیتضائل أحیانا من خشیه الله، حتى یصیر مثل الوصع، یعنی العصفور حتى ما یحمل عرش ربک الا عظمته.
(2) رأى رسول الله (ص) جبریل فی صورته و له ستمائه جناح، كل جناح منها قد سد الأفق یسقط من جناحه من التهاویل والدر والیاقوت ما الله به علیم.
(3) أول ما بدأ به رسول الله (ص) من الوحی الرویا الصالحه فی النوم، فكان لا یرى رویا الا جائت مثل فلق الصبح، ثم حبب الیه الخلاء و كان یخلو بغار حراء فیتحنث فیه و هو التعبد اللیالی ذوات العدد قبل ان ینزعا الى اهله و یتزود لذلک ثم یرجع الى خدیجه فیتزود لمثلها حتى جاءه الحق و هو فی غار حراء فجاءه الملک فقال اقرا قال ما انا بقاری قال فاخذنی فغطنی حتی بلغ منی الجهد ثم ارسلنی فقال اقرا، قلت ما انا بقاری فاخذنی فغطنی الثانیه حتى بلغ منی الجهد ثم ارسلنی فقال اقرا فقلت ما انا بقاری فاخذنی فغطنی الثالثه ثم ارسلنی فقال اقرا باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربک الاكرم؛ فرجع بها رسول الله (ص) یرجف فواده فدخل على خدیجه بنت خویلد (رض)، فقال: زملونی زملونی، فزملوه حتى ذهب عنه الروع، فقال لخدیجه و اخبرها الخبر لقد خشیت على نفسی فقالت خدیجه كلا، والله ما یخزیک الله ابدا، انک لتصل الرحم و تحمل الكل و تكسب المعدوم و تقری الضیف و تعین على نوائب الحق، فانطلقت به خدیجه حتى اأتت به ورقه بن نوفل بن اسد بن عبد العزیز ابن عم خدیجه و كان امرا قد تنصر فی الجاهلیه و كان یكتب الكتاب العبرانی فیكتب من الانجیل بالعبرانیه ما شاء الله ان یكتب و كان شیخا كبیرا قد عمی، فقالت له خدیجه، یا ابن عم، اسمع من ابن اخیک، فقال له ورقه یا ابن اخی، ماذا ترى فاخبره رسول الله (ص) خبر ما راى فقال لهورقه هذا الناموس الذی نزل الله على موسى، یا لیتنی فیها جذعا لیتنی أكون حیا اذ یخرجک قومک، فقال رسول الله (ص) اومخرجی هم قال نعم، لم یات رجل قط بمثل ما جئت به الا عودی وان یدركنی یومک انصرک نصرا مؤزرا ثم لم ینشب ورقه ان توفی و فتر الوحی .... جابر بن عبد الله الأنصاری یحدث عن فتره الوحی فقال فی حدیثه بینا انا امشی اذ سمعت صوتا من السماء فرفعت بصری فاذا الملک الذی جاءنی بحراء جالس على كرسی بین السماء و الارض فرعبت منه فرجعت فقلت زملونی زملونی فانزل الله تعالى یا ایها المدثر، قم فانذر الى قوله و الرجز فاهجر فحمی الوحی...
(4) انا امشی اذ سمعت صوتا من السماء فرفعت راسی فاذا الملک الذی جاءنی بحراء جالس على كرسی بین السماء و الارض فجئثت منه رعبا فرجعت فقلت زملونی زملونی فدثرونی، فانزل الله تعالی یا ایها المدثر الى و الرجز فاهجر قبل ان تفرض الصلاه و هی الاوثان.
(5)
أن الحارث بن هشام (رض) سأل رسول الله (ص) فقال یا رسول الله، كیف یاتیک الوحی؟ فقال رسول الله(ص) احیانا یاتینی مثل صلصله الجرس و هو اشده علی فیفصم عنی و قد وعیت عنه ما قال و احیانا یتمثل لی الملک رجلا فیكلمنی فاعی ما یقول؛ قالت عائشه رضی الله عنها و لقد رایته ینزل علیه الوحی فی الیوم الشدید البرد فیفصم عنه و ان جبینه لیتفصد عرقا
(6) نزل جبرائیل على رسول الله (ص) ثم قال: اقرا، قال: و ما اقرا؟ قال له: اقرا، قال: و ما اقرا؟ قال: اقرا باسم ربک الذی خلق، فاتى خدیجه فاخبرها بالذی راى، فاتت ورقه بن نوفل فذكرت ذلک له، فقال لها: هل راى زوجک صاحبه فی حضر؟ قالت: نعم، قال: فان زوجک نبی سیصیبه من أمته بلاء.
(7) ان رسول الله (ص) كان اذا برز سمع من ینادیه یا محمد، فاذا سمع الصوت انطلق هاربا فاتى خدیجه فذكر ذلک لها، فقال: یا خدیجه، قد خشیت أن یكون قد خالط عقلی شیء، إنی إذا برزت أسمع من ینادینی فلا أرى شیئا، فأنطلق هاربا فاذا هو عندی ینادینی،... فاسرت ذلک إلى أبی بكر و كان ندیما له فی الجاهلیه، فأخذ أبو بكر بیده، فانطلق به الى ورقه فقال: و ما ذاک ؟ فحدثه بما حدثته خدیجه ، فاتى ورقه فذكر ذلک له فقال ورقه: هل ترى شیئا؟ قال: لا ، ولكنی اذا برزت سمعت النداء، فلا أرى شیئا فأنطلق هاربا فاذا هو عندی... یا محمد، قال : لبیک قال: أشهد ان لا إله إلا الله و أشهد أن محمدا عبده ورسوله... و لئن أمرت بالقتال وأنا حی لاقاتلن معک، فمات ورقه فقال رسول الله (ص): رأیت القس فی الجنه علیه ثیاب خضر.
(8) ان جبریل (ع) كان كثیرا ما یاتی رسول الله (ص) على صوره دحیه و كان جمیل الصوره...
(9)عن جابر ان رسول الله(ص) قال: عرض علی الانبیاء فاذا موسى ضرب من الرجال كانه من رجال شنوءه و رایت عیسى ابن مریم فاذا اقرب الناس من رایت به شبها عروه بن مسعود و رایت ابراهیم فاذا اقرب من رایت به شبها صاحبكم یعنی نفسه و رأیت جبرائیل فاذا اقرب من رایت به شبها دحیه هو ابن خلیفه الكلبی.
قال: لا یسعنی.
قال : فبمنى.
قال: لا یسعنی.
قال : فبعرفات.
قال: ذلك بالحری أن یسعنی.
فواعده فخرج (ص) للوقت؛ فاذا هو قد أقبل بخشخشه و کلکله من جبال عرفات، قد ملا ما بین المشرق و المغرب؛ و رأسه فی السماء و رجلاه فی الأرض؛ فلما رآه النبی (ص) خر مغشیا علیه؛ فتحول جبریل فی صورته و ضمه الى صدره؛ وقال : یا محمد، لا تخف! فكیف لو رایت اسرافیل وراسه من تحت العرش و رجلاه فی تخوم الأرض السابعه و ان العرش على كاهله و انه لیتضائل أحیانا من خشیه الله، حتى یصیر مثل الوصع، یعنی العصفور حتى ما یحمل عرش ربک الا عظمته.
(2) رأى رسول الله (ص) جبریل فی صورته و له ستمائه جناح، كل جناح منها قد سد الأفق یسقط من جناحه من التهاویل والدر والیاقوت ما الله به علیم.
(3) أول ما بدأ به رسول الله (ص) من الوحی الرویا الصالحه فی النوم، فكان لا یرى رویا الا جائت مثل فلق الصبح، ثم حبب الیه الخلاء و كان یخلو بغار حراء فیتحنث فیه و هو التعبد اللیالی ذوات العدد قبل ان ینزعا الى اهله و یتزود لذلک ثم یرجع الى خدیجه فیتزود لمثلها حتى جاءه الحق و هو فی غار حراء فجاءه الملک فقال اقرا قال ما انا بقاری قال فاخذنی فغطنی حتی بلغ منی الجهد ثم ارسلنی فقال اقرا، قلت ما انا بقاری فاخذنی فغطنی الثانیه حتى بلغ منی الجهد ثم ارسلنی فقال اقرا فقلت ما انا بقاری فاخذنی فغطنی الثالثه ثم ارسلنی فقال اقرا باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربک الاكرم؛ فرجع بها رسول الله (ص) یرجف فواده فدخل على خدیجه بنت خویلد (رض)، فقال: زملونی زملونی، فزملوه حتى ذهب عنه الروع، فقال لخدیجه و اخبرها الخبر لقد خشیت على نفسی فقالت خدیجه كلا، والله ما یخزیک الله ابدا، انک لتصل الرحم و تحمل الكل و تكسب المعدوم و تقری الضیف و تعین على نوائب الحق، فانطلقت به خدیجه حتى اأتت به ورقه بن نوفل بن اسد بن عبد العزیز ابن عم خدیجه و كان امرا قد تنصر فی الجاهلیه و كان یكتب الكتاب العبرانی فیكتب من الانجیل بالعبرانیه ما شاء الله ان یكتب و كان شیخا كبیرا قد عمی، فقالت له خدیجه، یا ابن عم، اسمع من ابن اخیک، فقال له ورقه یا ابن اخی، ماذا ترى فاخبره رسول الله (ص) خبر ما راى فقال لهورقه هذا الناموس الذی نزل الله على موسى، یا لیتنی فیها جذعا لیتنی أكون حیا اذ یخرجک قومک، فقال رسول الله (ص) اومخرجی هم قال نعم، لم یات رجل قط بمثل ما جئت به الا عودی وان یدركنی یومک انصرک نصرا مؤزرا ثم لم ینشب ورقه ان توفی و فتر الوحی .... جابر بن عبد الله الأنصاری یحدث عن فتره الوحی فقال فی حدیثه بینا انا امشی اذ سمعت صوتا من السماء فرفعت بصری فاذا الملک الذی جاءنی بحراء جالس على كرسی بین السماء و الارض فرعبت منه فرجعت فقلت زملونی زملونی فانزل الله تعالى یا ایها المدثر، قم فانذر الى قوله و الرجز فاهجر فحمی الوحی...
(4) انا امشی اذ سمعت صوتا من السماء فرفعت راسی فاذا الملک الذی جاءنی بحراء جالس على كرسی بین السماء و الارض فجئثت منه رعبا فرجعت فقلت زملونی زملونی فدثرونی، فانزل الله تعالی یا ایها المدثر الى و الرجز فاهجر قبل ان تفرض الصلاه و هی الاوثان.
(5)
أن الحارث بن هشام (رض) سأل رسول الله (ص) فقال یا رسول الله، كیف یاتیک الوحی؟ فقال رسول الله(ص) احیانا یاتینی مثل صلصله الجرس و هو اشده علی فیفصم عنی و قد وعیت عنه ما قال و احیانا یتمثل لی الملک رجلا فیكلمنی فاعی ما یقول؛ قالت عائشه رضی الله عنها و لقد رایته ینزل علیه الوحی فی الیوم الشدید البرد فیفصم عنه و ان جبینه لیتفصد عرقا
(6) نزل جبرائیل على رسول الله (ص) ثم قال: اقرا، قال: و ما اقرا؟ قال له: اقرا، قال: و ما اقرا؟ قال: اقرا باسم ربک الذی خلق، فاتى خدیجه فاخبرها بالذی راى، فاتت ورقه بن نوفل فذكرت ذلک له، فقال لها: هل راى زوجک صاحبه فی حضر؟ قالت: نعم، قال: فان زوجک نبی سیصیبه من أمته بلاء.
(7) ان رسول الله (ص) كان اذا برز سمع من ینادیه یا محمد، فاذا سمع الصوت انطلق هاربا فاتى خدیجه فذكر ذلک لها، فقال: یا خدیجه، قد خشیت أن یكون قد خالط عقلی شیء، إنی إذا برزت أسمع من ینادینی فلا أرى شیئا، فأنطلق هاربا فاذا هو عندی ینادینی،... فاسرت ذلک إلى أبی بكر و كان ندیما له فی الجاهلیه، فأخذ أبو بكر بیده، فانطلق به الى ورقه فقال: و ما ذاک ؟ فحدثه بما حدثته خدیجه ، فاتى ورقه فذكر ذلک له فقال ورقه: هل ترى شیئا؟ قال: لا ، ولكنی اذا برزت سمعت النداء، فلا أرى شیئا فأنطلق هاربا فاذا هو عندی... یا محمد، قال : لبیک قال: أشهد ان لا إله إلا الله و أشهد أن محمدا عبده ورسوله... و لئن أمرت بالقتال وأنا حی لاقاتلن معک، فمات ورقه فقال رسول الله (ص): رأیت القس فی الجنه علیه ثیاب خضر.
(8) ان جبریل (ع) كان كثیرا ما یاتی رسول الله (ص) على صوره دحیه و كان جمیل الصوره...
(9)عن جابر ان رسول الله(ص) قال: عرض علی الانبیاء فاذا موسى ضرب من الرجال كانه من رجال شنوءه و رایت عیسى ابن مریم فاذا اقرب الناس من رایت به شبها عروه بن مسعود و رایت ابراهیم فاذا اقرب من رایت به شبها صاحبكم یعنی نفسه و رأیت جبرائیل فاذا اقرب من رایت به شبها دحیه هو ابن خلیفه الكلبی.
عالی بود برایم مفید تمام شد دست تان درد نکنه سپاسگزار تان
پاسخحذفدلایل ونظرات را باذکرسند ا رائه دهید بهترمیشه اطلاع رسانی کرد
پاسخحذف